شکل جمع:
inventoriesفهرست، صورت کالا، صورت اموال، سیاهه، فهرست اموال، موجودی انبار، فهرست موجودی، موجودی کالا
If I take inventory of what I have done during the last year, I will not be pleased.
اگر کارهایی را که سال گذشته انجام دادهام برآورد کنم، خوشحال نخواهم شد.
The company's inventory levels were low due to high demand.
میزان موجودی کالای شرکت به خاطر تقاضای زیاد کم بود.
بازبینی موجودی
وام تأمین موجودی
گردش کالا در یک دورهی مالی
ارزشگذاری موجودی
1- از کالای موجود صورتبرداری کردن، موجودی را فهرست کردن 2- (مجازی) برآورد کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «inventory» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inventory