فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Inventory

ˈɪnvntɔːri ˈɪnvəntri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    inventories

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    فهرست، صورت کالا، صورت اموال، سیاهه، فهرست اموال، موجودی انبار، فهرست موجودی، موجودی کالا
    • - If I take inventory of what I have done during the last year, I will not be pleased.
    • - اگر کارهایی را که سال گذشته انجام داده‌ام برآورد کنم، خوشحال نخواهم شد.
    • - The company's inventory levels were low due to high demand.
    • - میزان موجودی کالای شرکت به خاطر تقاضای زیاد کم بود.
  • verb - transitive
    فهرست کردن، فهرست تهیه کردن، صورت برداشتن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد inventory

  1. noun list of stock; stock
    Synonyms: account, backlog, catalogue, file, fund, hoard, index, itemization, record, register, reserve, reservoir, roll, roster, schedule, stock book, stockpile, store, summary, supply, table, tabulation

Collocations

ارجاع به لغت inventory

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inventory» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inventory

لغات نزدیک inventory

پیشنهاد بهبود معانی