امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Inventory

ˈɪnvntɔːri ˈɪnvəntri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    inventories

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
فهرست، صورت کالا، صورت اموال، سیاهه، فهرست اموال، موجودی انبار، فهرست موجودی، موجودی کالا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- If I take inventory of what I have done during the last year, I will not be pleased.
- اگر کارهایی را که سال گذشته انجام داده‌ام برآورد کنم، خوشحال نخواهم شد.
- The company's inventory levels were low due to high demand.
- میزان موجودی کالای شرکت به خاطر تقاضای زیاد کم بود.
verb - transitive
فهرست کردن، فهرست تهیه کردن، صورت برداشتن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inventory

  1. noun list of stock; stock
    Synonyms:
    account backlog catalogue file fund hoard index itemization record register reserve reservoir roll roster schedule stock book stockpile store summary supply table tabulation

Collocations

  • take inventory

    1- از کالای موجود صورت‌برداری کردن، موجودی را فهرست کردن 2- (مجازی) برآورد کردن

ارجاع به لغت inventory

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inventory» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inventory

لغات نزدیک inventory

پیشنهاد بهبود معانی