زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد 🌍
آخرین به‌روزرسانی:

Index

ˈɪndeks ˈɪndeks

گذشته‌ی ساده:

indexed

شکل سوم:

indexed

سوم‌شخص مفرد:

indexes

وجه وصفی حال:

indexing

شکل جمع:

indices

توضیحات:

همچنین می‌توان از شکل جمع indexes به‌ جای indices استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1

نمایه، فهرست (راهنما) (در کتاب و غیره)

The index at the back of the book made it easy to find specific topics.

نمایه‌ی پشت کتاب یافتن موضوعات خاص را آسان کرده است.

The index listed all the main characters in the novel.

همه‌ی کاراکترهای اصلی رمان در فهرست لیست شده‌اند.

noun countable

شاخص

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

the cost-of-living index

شاخص هزینه‌ی زندگی

index of industrial production

شاخص تولید صنعتی

noun countable

نشانه

Success is an index of ability.

موفقیت نشانه‌ی توانایی است.

Foreign travel is an index of a country's economic prosperity.

مسافرت به خارج نشانه‌ی رونق اقتصادی هر کشور است.

verb - transitive

نمایه کردن، فهرست تهیه کردن برای، فهرست گذاشتن، دارای فهرست راهنما کردن، در فهرست راهنما وارد کردن (کتاب)، در فهرست آوردن، فهرست کردن (کلمه و غیره)

Many Persian books are not indexed.

بسیاری از کتاب‌های فارسی فهرست راهنما ندارند.

He indexed all the articles in the academic journal.

او برای تمام مقالات موجود در مجله‌ی دانشگاهی فهرست تهیه کرد.

noun countable

کالبدشناسی اشاره، سبابه (انگشت)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

مشاهده

He used his index to point at the map.

او از انگشت اشاره‌اش برای اشاره به نقشه استفاده کرد.

She had a habit of twirling her index.

عادت داشت سبابه‌اش خود را بچرخاند.

verb - transitive

نشانگر چیزی بودن

Wrinkles index advancing age.

چین‌وچروک نشانگر سالخوردگی است.

noun countable

عقربه (در وسایل اندازه‌گیری)

The index on the thermometer pointed to a temperature of 80 degrees Fahrenheit.

عقربه‌ی دماسنج دمای ۸۰ درجه‌ی فارنهایت را نشان داد.

The index on the compass helped them navigate their way through the forest.

عقربه‌ی روی قطب‌نما به آن‌ها کمک کرد تا مسیر خود در جنگل را طی کنند.

noun countable

راهنما، نمایه، شاخص، نما

index of permutation

(ریاضی) شاخص جایگشت

index set

(ریاضی) مجموعه‌ی نمودگار، مجموعه‌ی اندیس

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد index

  1. noun indication
    Synonyms:
    sign mark evidence clue symbol token indicator guide pointer needle basis rule model formula ratio symptom significant indicant hand indicia
  1. verb arrange, order
    Synonyms:
    order list record file tabulate catalogue alphabetize docket
    Antonyms:
    disorder disarrange disorganize

سوال‌های رایج index

معنی index به فارسی چی می‌شه؟

کلمه‌ی «index» در زبان فارسی به «نمایه»، «فهرست»، «شاخص» یا «نمایه‌نامه» ترجمه می‌شود؛ بسته به بافت و کاربرد، ممکن است معانی خاص دیگری هم پیدا کند.

«Index» واژه‌ای چندمنظوره است که در زمینه‌های مختلف علمی، فنی، اقتصادی، آماری، کتابداری و رایانه‌ای کاربرد دارد. هسته‌ی معنایی این واژه به «نشانه‌گذاری، دسته‌بندی یا اشاره به محل اطلاعات» بازمی‌گردد. از این رو، در هر زمینه‌ای، هدف آن آسان‌سازی دسترسی، مقایسه، یا تحلیل اطلاعات است. با وجود ظاهر ساده‌اش، «index» نقشی اساسی در سازمان‌دهی و معنا دادن به داده‌ها دارد.

در علوم کتابداری و پژوهشی، «index» به فهرستی سازمان‌یافته از واژه‌ها، مفاهیم یا موضوعات گفته می‌شود که در پایان یک کتاب یا مقاله ارائه می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد محل دقیق اطلاعات را در متن بیابد. این نوع نمایه‌سازی نه‌تنها جست‌وجو در متن را آسان‌تر می‌کند، بلکه نشانگر دقت علمی و ساختارمند بودن اثر نیز هست. در کتاب‌های مرجع، نمایه‌ها ابزاری حیاتی برای استفاده‌ی مؤثرتر محسوب می‌شوند.

در حوزه‌ی اقتصاد و آمار، «index» به «شاخص» ترجمه می‌شود؛ یعنی عددی که تغییرات نسبی در یک پدیده‌ی اقتصادی یا اجتماعی را در طول زمان نشان می‌دهد. شاخص‌هایی مانند شاخص قیمت مصرف‌کننده (CPI)، شاخص بورس، یا شاخص تولید صنعتی، ابزارهایی برای اندازه‌گیری رشد، تورم، یا رکود اقتصادی‌اند. این شاخص‌ها به سیاست‌گذاران، تحلیل‌گران و سرمایه‌گذاران کمک می‌کنند تا شرایط و روندها را بهتر درک کرده و تصمیم‌گیری آگاهانه‌تری داشته باشند.

در دنیای رایانه، «index» مفهومی کلیدی در پایگاه‌های داده و موتورهای جست‌وجوست. در این زمینه، «ایندکس» به ساختاری گفته می‌شود که برای سریع‌تر کردن جست‌وجو و بازیابی اطلاعات در پایگاه داده‌ها طراحی شده است. به عنوان مثال، گوگل هنگام خزیدن در وب‌سایت‌ها، از اطلاعات صفحات یک «ایندکس» می‌سازد تا بتواند پاسخ مناسب به جست‌وجوی کاربران را با سرعت بالا ارائه دهد. این ایندکس‌ها همچون نقشه‌هایی برای داده‌های بزرگ عمل می‌کنند.

در علوم ریاضی و رایانش، واژه‌ی «index» همچنین به عددی گفته می‌شود که موقعیت یک عنصر در یک لیست، آرایه یا دنباله را مشخص می‌کند. در این کاربرد، «اندیس» یا «عدد نمایه» رایج‌ترین معادل‌های فارسی است. به‌عنوان مثال، اگر فهرستی از اعداد داشته باشیم، عدد اول در جایگاه ایندکس صفر قرار می‌گیرد (در بسیاری از زبان‌های برنامه‌نویسی مانند Python یا C++).

«index» هرچند در ظاهر واژه‌ای کاربردی و فنی به نظر می‌رسد، اما نقشی عمیق در نظم‌بخشی، تحلیل و دسترسی به اطلاعات دارد. چه در کتابی چاپی، چه در سامانه‌ای رایانه‌ای، چه در گزارش‌های اقتصادی، نمایه‌سازی یا شاخص‌سازی ابزاری برای معنا دادن به داده‌ها و ساده‌سازی پیچیدگی‌های اطلاعاتی است.

گذشته‌ی ساده index چی میشه؟

گذشته‌ی ساده index در زبان انگلیسی indexed است.

شکل سوم index چی میشه؟

شکل سوم index در زبان انگلیسی indexed است.

شکل جمع index چی میشه؟

شکل جمع index در زبان انگلیسی indices است.

وجه وصفی حال index چی میشه؟

وجه وصفی حال index در زبان انگلیسی indexing است.

سوم‌شخص مفرد index چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد index در زبان انگلیسی indexes است.

ارجاع به لغت index

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «index» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/index

لغات نزدیک index

پیشنهاد بهبود معانی