آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۴ آبان ۱۴۰۳

    Rule

    ruːl ruːl

    گذشته‌ی ساده:

    ruled

    شکل سوم:

    ruled

    سوم‌شخص مفرد:

    rules

    وجه وصفی حال:

    ruling

    شکل جمع:

    rules

    معنی rule | جمله با rule

    noun countable B1

    قاعده، حکم، دستور، قانون

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    hygienic rules

    دستورات بهداشتی

    the rules of conduct in the office

    دستور رفتار در اداره

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the rules of versification

    قواعد شعرپردازی

    We are all bound by the rules of our culture.

    ما همه تابع قوانین فرهنگ خویش هستیم.

    Smoking in the movie house is against the rules.

    سیگار کشیدن در سینما خلاف مقررات است.

    As a rule, I go to bed at eleven.

    معمولاً ساعت یازده به بستر می‌روم.

    My mother laid down the rule that we should go to bed before ten.

    مادرم این قاعده را برقرار کرد که ما باید پیش از ساعت ده به بستر برویم.

    In that country, corruption is the rule rather than the exception.

    در آن کشور فساد قاعده است نه استثنا.

    I made it a rule never to hurry again.

    با خود عهد کردم که دیگر هرگز شتاب نکنم.

    Famine is the rule following war.

    بعد از جنگ قحطی غیرمنتظره نیست.

    noun uncountable

    حکومت، فرمانروایی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    the rule of law

    حکومت قانون

    during his ten-year rule

    طی حکم‌روایی ده‌ساله‌ی او

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Under Nadder's rule Iran became strong.

    در دوران حکومت نادر ایران قوی شد.

    verb - transitive

    حکم کردن، فرمانروایی کردن، حکومت کردن، اداره کردن

    An injury ruled him out for the game.

    صدمه‌ی بدنی شرکت او در مسابقه را غیرممکن کرد.

    The police have ruled out arson.

    پلیس عمدی بودن حریق را نفی کرده است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He ruled the country with an iron fist.

    او با مشتی آهنین بر کشور فرمانروایی کرد.

    Violence rules the plot of this film.

    داستان این فیلم پر از خشونت است.

    He is ruled by jealousy.

    حسادت بر او مسلط شده است.

    Reason ruled his fear.

    عقل ترس او را مهار کرد.

    Please be ruled by me and don't buy that house.

    خواهش می‌کنم به حرفم گوش بده و آن خانه را نخر.

    He is ruled by his friends.

    او به حرف دوستانش عمل می‌کند.

    The court ruled in his favor.

    دادگاه به نفع او رأی داد.

    if it is ruled that all drunks must be apprehended ...

    گر حکم شود که مست گیرند ...

    The judge ruled that he was innocent.

    قاضی حکم برائت او را صادر کرد.

    You must obey all of the rules.

    باید از همه‌ی مقررات پیروی کنی.

    verb - transitive

    خطکشی کردن

    to rule a sheet of paper

    یک ورق کاغذ را خط‌کشی کردن

    ruled paper

    کاغذ خط‌دار

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    ruled lines

    خطوط خط‌کشی‌شده

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد rule

    1. noun standard, principle of behavior
      Synonyms:
      law principle regulation guide model criterion formula order command direction precept edict decree dictum axiom tenet basis statute fundamental prescription ordinance canon maxim test guideline propriety decorum etiquette precedent keynote regimen truism aphorism apothegm keystone brocard the book chapter and verse the numbers assize decretion moral no-no’s gnome
    1. noun leadership of organization
      Synonyms:
      power control authority influence command government direction administration leadership domination supremacy jurisdiction ascendancy reign regime dominion sway empire sovereignty
    1. noun method, way
      Synonyms:
      way procedure practice routine policy habit custom formula order of things normality normalcy course
    1. verb govern, manage
      Synonyms:
      control manage direct command lead conduct regulate administer guide dominate restrain dictate preside run sway order curb decree prevail reign run the show hold sway domineer hold the reins predominate overrule take over be in power crack the whip rule the roost sit on top of be in authority lay down the law keep under one’s thumb be in driver’s seat preponderate
      Antonyms:
      serve submit
    1. verb judge, decide
      Synonyms:
      decide determine resolve settle establish fix find conclude decree hold figure infer gather deduce pronounce adjudge adjudicate pass upon lay down prescribe postulate theorize
      Antonyms:
      plead

    Phrasal verbs

    rule out

    غیرممکن کردن، غیرممکن پنداشتن، نامیسر کردن، ممنوع کردن، نادیده گرفتن

    جلوگیری کردن، رد کردن، نپذیرفتن، مانع شدن

    Collocations

    against the rules

    خلاف مقررات

    break the rules

    از مقررات تخطی کردن، قانون‌شکنی کردن، تخلف کردن

    rules and regulations

    قوانین و مقرارت، مقررات پیچاپیچ

    Idioms

    as a rule

    معمولاً، به‌طور‌کلی، قاعدتاً

    let one's heart rule one's head

    احساسات را بر عقل خود چیره کردن

    stretch (or bend) the rules

    مقررات را کش دادن، تبعیض قائل شدن

    rule of thumb

    قاعده‌ی تجربی، قانون کلی، قانون نانوشته، قاعده‌ی سرانگشتی (قانون کلی مبتنی‌بر تجربه)

    لغات هم‌خانواده rule

    • noun
      rule, ruler, ruling, unruliness
    • adjective
      ruling, unruly, ruled
    • verb - transitive
      rule, overrule

    سوال‌های رایج rule

    گذشته‌ی ساده rule چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده rule در زبان انگلیسی ruled است.

    شکل سوم rule چی میشه؟

    شکل سوم rule در زبان انگلیسی ruled است.

    شکل جمع rule چی میشه؟

    شکل جمع rule در زبان انگلیسی rules است.

    وجه وصفی حال rule چی میشه؟

    وجه وصفی حال rule در زبان انگلیسی ruling است.

    سوم‌شخص مفرد rule چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد rule در زبان انگلیسی rules است.

    ارجاع به لغت rule

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «rule» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rule

    لغات نزدیک rule

    • - ruinous
    • - ruins
    • - rule
    • - rule by decree
    • - rule in
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    motivator move forward move house multitude playfulness playlist plight pls poesy poignant permission perplexity persecution personal personally پنبه مرفه شست هل دادن آپدیت امضا املا ارتقا انشا انشعاب منشعب گله گزار گله‌گزاری شماره گذاری کردن علامت‌گذار
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.