جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Domination

ˌdɑːməˈneɪʃn ˌdɒmɪˈneɪʃn

معنی و نمونه‌جمله‌ها

uncountable

سلطه، تسلط، غلبه، تفوق، تحکم، چیرگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

the British domination of India

چیرگی انگلستان بر هندوستان

Will America be able to maintain its domination in computer technology?

آیا امریکا خواهد توانست برتری خود را در تکنولوژی کامپیوتر حفظ کند؟

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The country was long under foreign domination.

کشور مدتها تحت تسلط بیگانگان بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد domination

noun control; subjection

Synonyms:

power authority control dominion command rule influence supremacy might dominance sway jurisdiction subordination dictatorship despotism oppression repression tyranny ascendancy superiority preponderancy prepotency prepotence strings

Antonyms:

submission surrender yielding following

لغات هم‌خانواده domination

noun
domination

adjective
dominating

verb - transitive
dominate

ارجاع به لغت domination

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «domination» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/domination

لغات نزدیک domination

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!