امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Treadmill

ˈtredˌmɪl ˈtredˌmɪl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun singular
روال خسته‌کننده، کار یکنواخت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The endless meetings made my job feel like a never-ending treadmill.
- جلسات بی‌پایان باعث شد که کار من به‌مثابه‌ی روال خسته‌کننده‌ی بی‌پایان باشد.
- I can't stand the treadmill of everyday life.
- نمی‌توانم کار یکنواخت زندگی روزمره‌ی را تحمل کنم.
noun countable
ورزش تردمیل
- My doctor recommended using a treadmill to improve my cardiovascular health.
- دکترم استفاده از تردمیل را برای بهبود سلامت قلب‌وعروقم توصیه کرد.
- She spends an hour each day running on the treadmill.
- او هر روز یک ساعت را صرف دویدن روی تردمیل می‌کند.
noun countable
چرخ پله‌دار (برای مجازات زندانی که در گذشته از آن استفاده می‌شد)
- The prisoners were forced to walk on the treadmill as punishment.
- زندانیان به عنوان تنبیه مجبور شدند روی چرخ پله‌دار راه بروند.
- The prisoners were forced to use the treadmill as a form of punishment.
- زندانیان مجبور به استفاده از چرخ پله‌دار به عنوان نوعی تنبیه شدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد treadmill

  1. noun A mill that is powered by men or animals walking on a circular belt or climbing steps
    Synonyms:
    treadwheel tread-wheel
  1. noun A job involving drudgery and confinement
    Synonyms:
    salt-mine
  1. noun A habitual, laborious, often tiresome course of action
    Synonyms:
    routine rut grind groove

ارجاع به لغت treadmill

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «treadmill» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/treadmill

لغات نزدیک treadmill

پیشنهاد بهبود معانی