روال خستهکننده، کار یکنواخت
The endless meetings made my job feel like a never-ending treadmill.
جلسات بیپایان باعث شد که کار من بهمثابهی روال خستهکنندهی بیپایان باشد.
I can't stand the treadmill of everyday life.
نمیتوانم کار یکنواخت زندگی روزمرهی را تحمل کنم.
ورزش تردمیل
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
My doctor recommended using a treadmill to improve my cardiovascular health.
دکترم استفاده از تردمیل را برای بهبود سلامت قلبوعروقم توصیه کرد.
She spends an hour each day running on the treadmill.
او هر روز یک ساعت را صرف دویدن روی تردمیل میکند.
چرخ پلهدار (برای مجازات زندانی که در گذشته از آن استفاده میشد)
The prisoners were forced to walk on the treadmill as punishment.
زندانیان به عنوان تنبیه مجبور شدند روی چرخ پلهدار راه بروند.
The prisoners were forced to use the treadmill as a form of punishment.
زندانیان مجبور به استفاده از چرخ پلهدار به عنوان نوعی تنبیه شدند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «treadmill» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/treadmill