فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Treadmill

ˈtredˌmɪl ˈtredˌmɪl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun singular
    روال خسته‌کننده، کار یکنواخت
    • - The endless meetings made my job feel like a never-ending treadmill.
    • - جلسات بی‌پایان باعث شد که کار من به‌مثابه‌ی روال خسته‌کننده‌ی بی‌پایان باشد.
    • - I can't stand the treadmill of everyday life.
    • - نمی‌توانم کار یکنواخت زندگی روزمره‌ی را تحمل کنم.
  • noun countable
    ورزش تردمیل
    • - My doctor recommended using a treadmill to improve my cardiovascular health.
    • - دکترم استفاده از تردمیل را برای بهبود سلامت قلب‌وعروقم توصیه کرد.
    • - She spends an hour each day running on the treadmill.
    • - او هر روز یک ساعت را صرف دویدن روی تردمیل می‌کند.
  • noun countable
    چرخ پله‌دار (برای مجازات زندانی که در گذشته از آن استفاده می‌شد)
    • - The prisoners were forced to walk on the treadmill as punishment.
    • - زندانیان به عنوان تنبیه مجبور شدند روی چرخ پله‌دار راه بروند.
    • - The prisoners were forced to use the treadmill as a form of punishment.
    • - زندانیان مجبور به استفاده از چرخ پله‌دار به عنوان نوعی تنبیه شدند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد treadmill

  1. noun A mill that is powered by men or animals walking on a circular belt or climbing steps
    Synonyms: treadwheel, tread-wheel
  2. noun A job involving drudgery and confinement
    Synonyms: salt-mine
  3. noun A habitual, laborious, often tiresome course of action
    Synonyms: routine, rut, grind, groove

ارجاع به لغت treadmill

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «treadmill» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/treadmill

لغات نزدیک treadmill

پیشنهاد بهبود معانی