۷۰٪ تخفیف تا پایان اسفند - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚

Groove

ɡruːv ɡruːv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    grooved
  • شکل سوم:

    grooved
  • سوم‌شخص مفرد:

    grooves
  • وجه وصفی حال:

    grooving
  • شکل جمع:

    grooves

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
شیار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The carpenter carefully chiseled a groove into the wooden plank.
- نجار با دقت شیاری در تخته‌ی چوبی ایجاد کرد.
- The sculptor used a chisel to create grooves in the marble statue.
- مجسمه‌ساز برای ایجاد شیار در مجسمه‌ی مرمر از اسکنه استفاده کرد.
noun countable
پزشکی کالبدشناسی شیارک، ناودانک، درز باریک (استخوان، عصب و غیره) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

مشاهده
- The MRI showed a small abnormality in the groove of the patient's hip socket.
- ام‌آرآی نابهنجاری کوچکی در درز باریک حفره‌ی مفصل ران بیمار را نشان داد.
- He felt a sharp pain along the groove of his shin.
- او درد شدیدی را در امتداد شیارک ساق پایش احساس کرد.
- neural groove
- شیارک عصبی
noun countable informal
موسیقی جریان ریتمیک، ضرب‌آهنگ جذاب، گروو (ریتم لذت‌بخشی که تکرار می‌شود و شنونده را به رقص ترغیب می‌کند)
- The drummer found his groove.
- نوازنده‌ی درام جریان ریتمیک خود را پیدا کرد.
- This song has a groove that's impossible to resist.
- این موسیقی ضرب‌آهنگی دارد که مقاومت در برابر آن غیرممکن است.
- The DJ played a catchy groove.
- دی‌جی گروو جذابی را پخش کرد.
verb - intransitive informal
رقصیدن (هماهنگ با ریتم)
- The crowd started to groove.
- جمعیت شروع به رقصیدن کردند.
- The band played a slow jam, and everyone started to groove.
- گروه موسیقی آهنگی آرام نواخت و همه شروع به رقصیدن کردند.
noun informal
روال ثابت، عادت (همیشگی)
- She quickly fell into the groove of waking up early every morning.
- او به‌سرعت روی روال ثابت هر روز صبح زود بیدار شدن افتاد.
- She found comfort in the groove of the daily yoga practice.
- آرامش را در عادت به تمرین روزانه‌ی یوگا یافت.
verb - transitive
شیار زدن، شیار انداختن، شیاردار کردن، خط انداختن
- He used a chisel to groove into the wood.
- او از اسکنه برای شیار زدن به چوب استفاده کرد.
- The rosebush cut grooves on the car's fender.
- بوته‌ی گل سرخ گل‌گیر ماشین را خط انداخت.
noun informal
تجربه‌ی لذت‌بخش، تجربه‌ی هیجان‌انگیز
- This party was a groove.
- این پارتی تجربه‌ی لذت‌بخشی بود.
- Hope to enjoy your groove.
- امیدوارم از تجربه‌ی هیجان‌انگیزت لذت ببری.
verb - intransitive informal
لذت بردن
- John relaxed and grooved.
- جان استراحت کرد و از آن لذت برد.
- Let's go to the beach this weekend and groove.
- بیا این آخر هفته بریم ساحل و لذت ببریم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد groove

  1. noun channel, indentation
    Synonyms:
    cut notch valley depression hollow indentation ditch furrow rut crease slit score scratch incision gutter trench flute fluting gouge crimp pucker scallop canal cutting corrugation rabbet
  1. noun daily routine
    Synonyms:
    rote rut pace grind daily grind slot schtick same old stuff

ارجاع به لغت groove

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «groove» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/groove

لغات نزدیک groove

پیشنهاد بهبود معانی