با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Groove

ɡruːv ɡruːv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    grooved
  • شکل سوم:

    grooved
  • سوم شخص مفرد:

    grooves
  • وجه وصفی حال:

    grooving
  • شکل جمع:

    grooves

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
شیار
- The carpenter carefully chiseled a groove into the wooden plank.
- نجار با دقت شیاری در تخته‌ی چوبی ایجاد کرد.
- The sculptor used a chisel to create grooves in the marble statue.
- مجسمه‌ساز برای ایجاد شیار در مجسمه‌ی مرمر از اسکنه استفاده کرد.
noun countable
کالبدشناسی شیارک، ناودانک، درز باریک (استخوان یا عصب و غیره)
- neural groove
- شیارک عصبی
- The MRI showed a small abnormality in the groove of the patient's hip socket.
- MRI نابهنجاری کوچکی در درز باریک حفره‌ی مفصل ران بیمار را نشان داد.
noun countable informal
موسیقی جریان ریتمیک، گروو (ریتم لذت‌بخشی که تکرار می‌شود و شنونده را به رقص ترغیب می‌کند)
- The drummer found his groove.
- نوازنده‌ی درام جریان ریتمیک خود را پیدا کرد.
- The DJ played a catchy groove.
- دی‌جی گروو جذابی را پخش کرد.
verb - intransitive informal
رقصیدن (هماهنگ با ریتم)
- The crowd started to groove.
- جمعیت شروع به رقصیدن کردند.
- The dancers grooved on the dance floor.
- رقصنده‌ها در محوطه‌ی رقص رقصیدند.
noun informal
روال ثابت، عادت (همیشگی)
- She quickly fell into the groove of waking up early every morning.
- او به‌سرعت روی روال ثابت هر روز صبح زود بیدار شدن افتاد.
- She found comfort in the groove of the daily yoga practice.
- آرامش را در عادت به تمرین روزانه‌ی یوگا یافت.
verb - transitive
شیار زدن، شیار انداختن، شیاردار کردن، خط انداختن
- He used a chisel to groove into the wood.
- او از اسکنه برای شیار زدن به چوب استفاده کرد.
- The rosebush cut grooves on the car's fender.
- بوته‌ی گل سرخ گل‌گیر ماشین را خط انداخت.
noun informal
تجربه‌ی لذت‌بخش، تجربه‌ی هیجان‌انگیز
- This party was a groove.
- این پارتی تجربه‌ی لذت‌بخشی بود.
- Hope to enjoy your groove.
- امیدوارم از تجربه‌ی هیجان‌انگیزت لذت ببری.
verb - intransitive informal
لذت بردن
- John relaxed and grooved.
- جان استراحت کرد و از آن لذت برد.
- Let's go to the beach this weekend and groove.
- بیا این آخر هفته بریم ساحل و لذت ببریم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد groove

  1. noun channel, indentation
    Synonyms: canal, corrugation, crease, crimp, cut, cutting, depression, ditch, flute, fluting, furrow, gouge, gutter, hollow, incision, notch, pucker, rabbet, rut, scallop, score, scratch, slit, trench, valley
  2. noun daily routine
    Synonyms: daily grind, grind, pace, rote, rut, same old stuff, schtick, slot

ارجاع به لغت groove

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «groove» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/groove

لغات نزدیک groove

پیشنهاد بهبود معانی