فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Pucker

ˈpʌkər ˈpʌkə

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb

( puchery ) چروک، چین، جمع‌شدگی، چروک شدن، درهم کشیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

He puckered up his lips for a kiss.

لب‌های خود را برای بوسه غنچه کرد.

I puckered my lips into a whistle.

لب‌های خود را برای سوت‌زدن جمع کردم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

As soon as she heard Shemr's name, her face puckered.

تا اسم شمر را شنید، چهره‌اش چین افتاد.

Zary was wearing a puckered blouse.

زری یک بلوز چروکیده پوشیده بود.

the puckers around the old woman's mouth

چین و چروک دور دهان آن پیرزن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pucker

  1. noun wrinkle
    Synonyms:
    crease fold crinkle furrow crumple ruck plait ruckle
    Antonyms:
    smoothness
  1. verb draw together; wrinkle
    Synonyms:
    gather fold contract tighten compress squeeze crease wrinkle crumple crinkle knit purse ruffle furrow condense screw up cockle ruck up ruckle
    Antonyms:
    smooth open

Phrasal verbs

pucker up

غنچه کردن (لب)، لب‌ها را جمع کردن (مثلاً برای بوسیدن)

ارجاع به لغت pucker

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pucker» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pucker

لغات نزدیک pucker

پیشنهاد بهبود معانی