گذشتهی ساده:
gatheredشکل سوم:
gatheredسومشخص مفرد:
gathersوجه وصفی حال:
gatheringگردآوری کردن، جمع کردن، گرد کردن، نتیجه گرفتن، استنباط کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
to gather information
اطلاعات گردآوری کردن
(R. Herrick) gather ye rosebuds while you may.
تا میتوانی شکوفههای گل سرخ جمع کن.
He gathered the blanket about his legs.
پتو را دور پاهای خود پیچید.
to gather the wheat crop
محصول گندم را درو کردن و انباشتن
I gather that they disagreed.
به این نتیجه رسیدهام که موافق نیستند.
to gather speed
سرعت گرفتن
He gathered his brow.
جبین را در هم کشید.
گرد آمدن، جمع شدن، بزرگ شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The brothers gathered around their father's corpse.
برادرها دور جسد پدرشان حلقه زدند.
A large crowd gathered at the scene of the accident.
جمعیت زیادی در محل حادثه گرد آمده بودند.
They gathered for lunch.
برای نهار گرد هم آمدند.
The boil has gathered and is ready to be lanced.
دمل رسیده شده و برای نیشترزنی آماده است.
Clouds gathered.
ابرها متراکم شد.
1- چیدن و انباشتن، گردآوری کردن 2- در هم کشیدن (مثل ابرو)، به هم فشردن
مردن، به اجداد پیوستن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «gather» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/gather