فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Pick

pɪk pɪk

گذشته‌ی ساده:

picked

شکل سوم:

picked

سوم‌شخص مفرد:

picks

وجه وصفی حال:

picking

شکل جمع:

picks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B1

انتخاب کردن، برگزیدن، دستچین کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

pick a winner

انتخاب درستی کردن، (به طعنه) گلی به سر خود زدن، انتخاب محشری کردن

She was picking only the ripest peaches.

او فقط رسیده‌ترین هلوها را دستچین می‌کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Pick any one of the neckties you like.

هر یک از کراوات‌ها را که دوست داری انتخاب کن.

They picked him as the party's new leader.

او را به عنوان رهبر جدید حزب برگزیدند.

verb - transitive

(گل، سبزی) چیدن، کندن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

to pick flowers

گل چیدن

Fruits are ripe for picking.

میوه‌ها آماده‌ی چیدن هستند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the picking season

فصل برداشت (یا چیدن) محصول

freshly picked lettuce

کاهویی که تازه برداشت شده است

verb - transitive

تمیز کردن، پاک کردن، (لکه، تار مو) برچیدن، برداشتن، (آشغال و وسایل دیگر) جمع کردن، برداشتن

verb - transitive

(قفل) (بدون کلید) باز کردن، شکستن، بریدن

verb - transitive

کندن، درآوردن

pick a hole

سوراخ درآوردن، سوراخ کردن

The priest picked the chicken bones clean.

کشیش مرغ را خورد و فقط استخوان‌هایش را گذاشت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to pick a goose

پر غاز را کندن

verb - transitive

(در مورد پرنده) (دانه) نوک زدن به، دانه دانه برداشتن، یکی یکی برداشتن، دانه چیدن، نوک زدن، نوک نوک کردن

A chicken picks food with its bill.

جوجه با نوک خود دانه بر می‌دارد.

The chicken was cruelly picked by the bigger roosters.

خروس‌های بزرگتر ظالمانه جوجه را نوک زدند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Crows were picking about the farm.

کلاغ‌ها در مزرعه دانه می‌چیدند.

verb - transitive

(موسیقی) مضراب زدن به، زخمه زدن به

She can pick a guitar with great skill.

می‌تواند با مهارت زیادی گیتار بزند.

verb - intransitive

دزدی کردن

pick somebody's pocket

جیب کسی را زدن

picking and stealing

دستبرد و دزدی

verb - intransitive

کلنگ زدن

picking the hard clay

کندن خاک سفت (با کلنگ)

verb - transitive

(با ابزار تیز) ور آوردن، جدا کردن، از جا کندن

to pick cotton

پنبه زدن

noun countable

انتخاب، گزینش، حق انتخاب

He had the pick of several jobs.

او می‌توانست از میان چندین شغل انتخاب بکند.

Take your pick!

هر کدام را می‌خواهی برگزین!

noun countable

بهترین، بهترین‌ها، گلچین، سرگل، دستچین

noun countable

کلنگ، (به‌طور معمول در ترکیب) وسیله‌ی برداشتن یا پاک کردن چیزی

toothpick

خلال دندان

ice pick

منقاش برداشتن یخ، یخ‌شکن

noun countable

(موسیقی) زخمه، مضراب

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pick

  1. noun a chosen option, usually the choicest
    Synonyms:
    choice selection preference option top best elite cream pride prize flower elect prime decision choosing tops cup of tea bag select druthers crème de la crème aces
    Antonyms:
    rejection
  1. verb choose, select
    Synonyms:
    select pick out prefer opt for decide upon take separate single out elect settle on name mark tag tap finger sort out sift out cull hand-pick winnow slot fix upon say so take it or leave it go down the line pick and choose optate
    Antonyms:
    reject refuse
  1. verb gather, harvest
    Synonyms:
    collect accumulate draw pull pluck cut choose cull
    Antonyms:
    plant grow
  1. verb break into something closed, locked
    Synonyms:
    open break open break hit strike force pry jimmy crack dent indent

Idioms

pick one's way

بهترین مسیر را انتخاب کردن، با احتیاط رفتن

سوال‌های رایج pick

معنی pick به فارسی چی میشه؟

کلمه "pick" در زبان انگلیسی دارای معانی و کاربردهای متنوعی است که بسته به زمینه، می‌تواند به شکل‌های مختلفی به کار رود. در اینجا به بررسی معانی مختلف این کلمه و نکات جالب مرتبط با آن می‌پردازیم.

معانی اصلی "pick"

1. انتخاب کردن (to choose): یکی از رایج‌ترین معانی "pick" انتخاب کردن چیزی از بین گزینه‌های موجود است. به عنوان مثال، شما می‌توانید "pick a book" به معنی انتخاب یک کتاب داشته باشید. این کاربرد در مکالمات روزمره بسیار شایع است.

2. چیدن (to gather): در زمینه کشاورزی یا باغبانی، "pick" به معنای چیدن میوه یا سبزیجات است. مثلاً، "pick apples" به معنی چیدن سیب‌ها می‌باشد. این معنا در فرهنگ‌های مختلف و در فعالیت‌های کشاورزی بسیار مهم است.

3. حفر کردن (to dig): در برخی موارد، "pick" به معنای حفر کردن یا کندن نیز به کار می‌رود، به ویژه در زمینه‌های معدن‌کاری. به عنوان مثال، "pick at the ground" به معنای کندن زمین است.

4. انتخاب کردن در بازی‌ها یا مسابقات (to select): در ورزش‌ها و بازی‌ها، "pick" به معنای انتخاب بازیکن یا تیمی برای شرکت در مسابقه است. به عنوان مثال، در فوتبال، مربی ممکن است "pick his team" کند.

نکات جالب

- اصطلاحات مربوط به "pick": این کلمه در ترکیبات مختلف نیز به کار می‌رود، مانند:

- "pick up": به معنای برداشتن یا جمع‌آوری چیزی است. به عنوان مثال، "pick up the phone" به معنای برداشتن تلفن است.

- "pick out": به معنای انتخاب کردن یا شناسایی کردن است. مثلاً "pick out the right answer" به معنای انتخاب پاسخ صحیح است.

- نقش اجتماعی "pick": انتخاب کردن می‌تواند تأثیر زیادی بر روابط اجتماعی و فرهنگی داشته باشد. انتخاب دوستان، شغل، یا حتی تفریحات می‌تواند به شکل‌گیری هویت فردی و اجتماعی کمک کند.

- فرآیند تصمیم‌گیری: انتخاب کردن به معنای "pick" می‌تواند به عنوان یک فرآیند تصمیم‌گیری پیچیده توصیف شود. در این فرآیند، فرد باید گزینه‌ها را ارزیابی کرده و بر اساس معیارهای خاصی انتخاب کند.

- تأثیرات روان‌شناختی: انتخاب کردن می‌تواند تأثیرات روان‌شناختی زیادی بر روی فرد داشته باشد. احساس قدرت یا ضعف در انتخاب می‌تواند به خودباوری یا عدم اعتماد به نفس فرد مرتبط باشد.

ارجاع به لغت pick

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pick» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pick

لغات نزدیک pick

پیشنهاد بهبود معانی