Pry

praɪ praɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    pried
  • شکل سوم:

    pried
  • سوم‌شخص مفرد:

    pries
  • وجه وصفی حال:

    prying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
بادقت نگاه کردن، کاوش کردن، فضولانه نگاه کردن، با دیلم یا اهرم بلند کردن، اهرم، دیلم، کنجکاوی، فضولی، فضول

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- I pried open the box with an iron bar.
- جعبه را به کمک میله‌ی آهنی باز کردم.
- Thieves pried the window open.
- دزدان پنجره را (بهزور) باز کردند.
- You can't pry money out of a miser.
- از خسیس با منقاش هم نمی‌شود پول در کشید.
- They got him drunk and pried all the information out of him.
- او را مست کردند و همه‌ی اطلاعات را از او در کشیدند.
- She pried into every corner of my house.
- کنجکاوانه به هر گوشه‌ی خانه‌ی من نگاه کرد.
- He likes to pry into other people's affairs.
- او دوست دارد سر از کار دیگران در بیاورد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pry

  1. verb interfere in someone else’s business
    Synonyms: be a busybody, be all ears, be curious, be inquisitive, be nosy, bug, ferret out, gape, gaze, hunt, inquire, intrude, investigate, listen in, meddle, nose, peek, peep, peer, poke, poke nose into, ransack, reconnoiter, rubberneck, search, snoop, spy, stare, tap, tune in on, wiretap
    Antonyms: leave alone
  2. verb force or break open
    Synonyms: disengage, disjoin, divide, elevate, elicit, extort, extract, heave, hoist, jimmy, lever, lift, move, pick up, press, prize, pull, push, raise, rear, separate, take up, tear, tilt, turn, turn out, twist, uplift, upraise, uprear, wrest, wring
    Antonyms: close

ارجاع به لغت pry

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pry» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pry

لغات نزدیک pry

پیشنهاد بهبود معانی