گذشتهی ساده:
tiltedشکل سوم:
tiltedسومشخص مفرد:
tiltsوجه وصفی حال:
tiltingشکل جمع:
tiltsکجی، کج کردن کج شدن
کج شدن، یکور شدن، کج کردن، در اهتزاز بودن، در نوسان بودن، شیب داشتن، مسابقه نیزهسواری، شمشیربازی سواره در قرون وسطی، زدوخورد، منازعه، برخورد، سرعت، شتاب، پرتاب، شیب، سرازیری، کجی، تمایل، یکوری بودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
If you tilt the cup the tea will spill on the rug.
اگر فنجان را کج کنی چای روی فرش ریخته خواهد شد.
Suddenly the boat tilted and sank.
ناگهان قایق یکوری شد و در آب فرورفت.
The soldiers tilted their lances at me.
سربازان زوبینهای خود را بهسوی من گرفتند.
he tilted his head and said , "hello!"
سرش را خم کرد و گفت «سلام!»
to tilt an adversary
به حریف حمله بردن
The tree tilts to the south.
درخت به سوی جنوب خم شده است.
to tilt a bar of iron
میلهی آهنی را چکشکاری کردن
A bird was tilting among the branches.
پرندهای در میان شاخوبرگ پسوپیش میرفت.
a boat tilting on the waves
قایقی که روی امواج نوسان میکرد
to tilt at injustices
بر بیعدالتیها تاختن
The crowd tilted into the room.
جمعیت توی اتاق ریختند.
tilting strata
چینههای شیبدار
The road tilts past deep valleys.
جاده در جهت درههای ژرف سرازیر میشود.
His arguments were tilted in favor of socialists.
استدلالهای او به سود سوسیالیستها سوگیری شده بود.
He had a sharp tilt with the manager.
با مدیر درگیری شدیدی داشت.
a verbal tilt
جنگ لفظی
the tilt of the earth's axis
کجی محور کرهی زمین
He gave the table a tilt.
میز را کج کرد.
the tilt toward religious fundamentalism
گرایش به بنیادگرایی مذهبی
با سرعت تمام، با شتاب تمام
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tilt» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tilt