فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Scuffle

ˈskʌfl ˈskʌfl

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive

نزاع، غوغا، کشمکش، جنجال، مشاجره، کشمکش کردن، دست به یقه شدن با

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

One of the players scuffled with the referee.

یکی از بازیکنان با داور دست به گریبان شد.

The police broke up the scuffle.

پلیس نزاع آن‌ها را متوقف کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد scuffle

  1. noun fight
    Synonyms:
    strife fracas brawl tussle row disturbance commotion ruckus fuss wrangle fray scrap shuffle mix-up broil ruction rumpus affray go jump set-to
    Antonyms:
    peace agreement
  1. verb fight
    Synonyms:
    struggle contend clash wrestle grapple tussle skirmish come to blows cuff jostle
    Antonyms:
    make peace

ارجاع به لغت scuffle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «scuffle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/scuffle

لغات نزدیک scuffle

پیشنهاد بهبود معانی