گذشتهی ساده:
struggledشکل سوم:
struggledسومشخص مفرد:
strugglesوجه وصفی حال:
strugglingشکل جمع:
strugglesستیز کردن، تقلا کردن، کوشش کردن، دستوپا کردن
The victim seems to have struggled with his assailant.
به نظر میرسد که مقتول با ضارب خود مبارزهی بدنی کرده است.
struggling against poverty
پیکار کردن بر ضد فقر
They are struggling to find a solution.
آنها تلاش میکنند که راهحلی بیابند.
The human spirit struggles to be saved from sin.
روح انسان تقلا میکند که از گناه نجات یابد.
to struggle through a thick forest
بهسختی راه خود را در جنگل انبوه گشودن
ستیز، منازعه، کشمکش، تنازع، کشاکش، تلاش، مبارزه، پیکار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
struggle for survival
تنازع برای بقا
in the struggles of the world, a man must ...
مرد باید که در کشاکش دهر ...
struggle to earn a living
تلاش معاش
the eternal struggle of good against evil
مبارزهی ابدی نیکی با بدی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «struggle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/struggle