آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ خرداد ۱۴۰۳

    Tackle

    ˈtækl ˈtækl

    گذشته‌ی ساده:

    tackled

    شکل سوم:

    tackled

    سوم‌شخص مفرد:

    tackles

    وجه وصفی حال:

    tackling

    شکل جمع:

    tackles

    معنی tackle | جمله با tackle

    verb - transitive B2

    از پس ... برآمدن، حل کردن (مشکل و مسئله و غیره)

    She was not able to tackle that problem.

    او قادر نبود که از پس آن مسئله بربیاید.

    He tackled the challenging math problem.

    او مسئله‌ی دشوار ریاضی را حل کرد.

    verb - intransitive verb - transitive B2

    ورزش تکل کردن، تکل زدن (در فوتبال و راگبی و هاکی)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    As soon as he got the ball, he was tackled.

    به مجرد اینکه توپ را گرفت او را تکل کردند.

    The defender quickly moved to tackle the opponent.

    مدافع برای تکل زدن به حریف به‌سرعت حرکت کرد.

    noun countable

    ورزش تکل (در فوتبال و غیره)

    The hockey player's tackle resulted in a penalty.

    تکل این بازیکن هاکی منجر به پنالتی شد.

    The coach praised the midfielder for their precise tackle in the match.

    مربی از هافبک به خاطر تکل دقیقش در این مسابقه تمجید کرد.

    noun countable

    ورزش بازیکن تکل‌زن (در فوتبال آمریکایی)

    The tackle's strength was evident in every play.

    قدرت این بازیکن تکل‌زن در هر بازی مشهود بود.

    The tackle's quick reflexes helped disrupt the opponent's play.

    واکنش‌های سریع بازیکن تکل‌زن باعث می‌شد بازی حریف مختل شود.

    noun uncountable

    وسایل، اسباب، لوازم (برای یک فعالیت خاص)

    My grandfather gifted me a new set of fishing tackle for my birthday.

    پدربزرگم برای تولدم مجموعه‌ی جدیدی از وسایل ماهیگیری را به من هدیه داد.

    The tackle for rock climbing consists of ropes, carabiners, and harnesses.

    لوازم صخره‌نوردی مشتمل‌بر طناب، حلقه‌ی بیضی‌شکل و حمایل تشکیل شده است.

    noun slang uncountable

    انگلیسی بریتانیایی دم‌ودستگاه (برای اشاره به اندام جنسی مرد)

    Protect your tackle during contact sports.

    حین ورزش‌های تماسی مراقب دم‌ودستگاهت باش.

    Your tackle is great!

    دم‌ودستگاهت عالیه!

    noun

    طناب و قرقره (در کشتی)

    The tackle was securely fastened to the mast.

    طناب و قرقره محکم به دکل بسته شده بود.

    The tackle on the ship allowed the crew to easily lift heavy crates.

    طناب و قرقره روی کشتی به خدمه این امکان را می‌داد که جعبه‌های سنگین را به‌راحتی بلند کنند.

    noun countable

    ورزش بازیکن مجاور (در فوتبال آمریکایی)

    right tackle

    بازیکن مجاور گوشه‌ی راست

    left tackle

    بازیکن مجاور گوشه‌ی چپ

    verb - transitive

    مهار کردن (اسب و غیره)

    to tackle a horse for plowing

    اسب را برای شخم زدن مهار کردن

    The zookeepers worked together to tackle the escaped lion.

    نگهبانان باغ‌وحش با هم کار کردند تا شیر فراری را مهار کنند.

    verb - transitive

    بستن (با طناب و غیره)

    The fisherman tackled the massive marlin.

    ماهیگیر مارلین عظیم را بست.

    The sailors worked together to tackle the heavy sails to the mast.

    ملوانان با هم کار کردند تا بادبان‌های سنگین را به دکل ببندند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد tackle

    1. noun equipment for activity
      Synonyms:
      gear equipment tools outfit stuff implements apparatus machinery rig line goods appliance materiel paraphernalia rigging trappings accouterment habiliments impedimenta hook
    1. verb make an effort
      Synonyms:
      try attempt begin undertake engage in deal with take on apply oneself devote oneself to embark upon launch attack accept work on turn to essay take up set about give a try go for it take a shot at turn one’s hand to pitch into make a run at give a whirl come to grips with take in hand square off bang away at try on for size start the ball rolling
      Antonyms:
      avoid neglect dodge idle forget
    1. verb jump on and grab
      Synonyms:
      catch take seize grasp grab stop halt attack down throw block challenge confront intercept nail sack grapple throw down bring down bring to the ground take hold of put the freeze on upset smear clutch
      Antonyms:
      avoid dodge

    Phrasal verbs

    tackle about (or over) something

    درباره‌ی موضوع ناخوشایند (یا جدی و غیره) با کسی صحبت کردن

    سوال‌های رایج tackle

    گذشته‌ی ساده tackle چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده tackle در زبان انگلیسی tackled است.

    شکل سوم tackle چی میشه؟

    شکل سوم tackle در زبان انگلیسی tackled است.

    شکل جمع tackle چی میشه؟

    شکل جمع tackle در زبان انگلیسی tackles است.

    وجه وصفی حال tackle چی میشه؟

    وجه وصفی حال tackle در زبان انگلیسی tackling است.

    سوم‌شخص مفرد tackle چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد tackle در زبان انگلیسی tackles است.

    ارجاع به لغت tackle

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «tackle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tackle

    لغات نزدیک tackle

    • - tack room
    • - tacker
    • - tackle
    • - tackle a problem
    • - tackle about (or over) something
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره انضباط محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.