با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Tackle

ˈtækl ˈtækl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    tackled
  • شکل سوم:

    tackled
  • سوم‌شخص مفرد:

    tackles
  • وجه وصفی حال:

    tackling
  • شکل جمع:

    tackles

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
از پس ... برآمدن، حل کردن (مشکل و مسئله و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- She was not able to tackle that problem.
- او قادر نبود که از پس آن مسئله بربیاید.
- He tackled the challenging math problem.
- او مسئله‌ی دشوار ریاضی را حل کرد.
verb - intransitive verb - transitive B2
ورزش تکل کردن، تکل زدن (در فوتبال و راگبی و هاکی)
- As soon as he got the ball, he was tackled.
- به مجرد اینکه توپ را گرفت او را تکل کردند.
- The defender quickly moved to tackle the opponent.
- مدافع برای تکل زدن به حریف به‌سرعت حرکت کرد.
noun countable
ورزش تکل (در فوتبال و غیره)
- The hockey player's tackle resulted in a penalty.
- تکل این بازیکن هاکی منجر به پنالتی شد.
- The coach praised the midfielder for their precise tackle in the match.
- مربی از هافبک به خاطر تکل دقیقش در این مسابقه تمجید کرد.
noun countable
ورزش بازیکن تکل‌زن (در فوتبال آمریکایی)
- The tackle's strength was evident in every play.
- قدرت این بازیکن تکل‌زن در هر بازی مشهود بود.
- The tackle's quick reflexes helped disrupt the opponent's play.
- واکنش‌های سریع بازیکن تکل‌زن باعث می‌شد بازی حریف مختل شود.
noun uncountable
وسایل، اسباب، لوازم (برای یک فعالیت خاص)
- My grandfather gifted me a new set of fishing tackle for my birthday.
- پدربزرگم برای تولدم مجموعه‌ی جدیدی از وسایل ماهیگیری را به من هدیه داد.
- The tackle for rock climbing consists of ropes, carabiners, and harnesses.
- لوازم صخره‌نوردی مشتمل‌بر طناب، حلقه‌ی بیضی‌شکل و حمایل تشکیل شده است.
noun slang uncountable
انگلیسی بریتانیایی دم‌ودستگاه (برای اشاره به اندام جنسی مرد)
- Protect your tackle during contact sports.
- حین ورزش‌های تماسی مراقب دم‌ودستگاهت باش.
- Your tackle is great!
- دم‌ودستگاهت عالیه!
noun
طناب و قرقره (در کشتی)
- The tackle was securely fastened to the mast.
- طناب و قرقره محکم به دکل بسته شده بود.
- The tackle on the ship allowed the crew to easily lift heavy crates.
- طناب و قرقره روی کشتی به خدمه این امکان را می‌داد که جعبه‌های سنگین را به‌راحتی بلند کنند.
noun countable
ورزش بازیکن مجاور (در فوتبال آمریکایی)
- right tackle
- بازیکن مجاور گوشه‌ی راست
- left tackle
- بازیکن مجاور گوشه‌ی چپ
verb - transitive
مهار کردن (اسب و غیره)
- to tackle a horse for plowing
- اسب را برای شخم زدن مهار کردن
- The zookeepers worked together to tackle the escaped lion.
- نگهبانان باغ‌وحش با هم کار کردند تا شیر فراری را مهار کنند.
verb - transitive
بستن (با طناب و غیره)
- The fisherman tackled the massive marlin.
- ماهیگیر مارلین عظیم را بست.
- The sailors worked together to tackle the heavy sails to the mast.
- ملوانان با هم کار کردند تا بادبان‌های سنگین را به دکل ببندند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tackle

  1. noun equipment for activity
    Synonyms: accouterment, apparatus, appliance, gear, goods, habiliments, hook, impedimenta, implements, line, machinery, materiel, outfit, paraphernalia, rig, rigging, tools, trappings
  2. verb make an effort
    Synonyms: accept, apply oneself, attack, attempt, bang away at, begin, come to grips with, deal with, devote oneself to, embark upon, engage in, essay, give a try, give a whirl, go for it, launch, make a run at, pitch into, set about, square off, start the ball rolling, take a shot at, take in hand, take on, take up, try, try on for size, turn one’s hand to, turn to, undertake, work on
    Antonyms: avoid, dodge, forget, idle, neglect
  3. verb jump on and grab
    Synonyms: attack, block, bring down, bring to the ground, catch, challenge, clutch, confront, down, grapple, grasp, halt, intercept, nail, put the freeze on, sack, seize, smear, stop, take, take hold of, throw, throw down, upset
    Antonyms: avoid, dodge

Phrasal verbs

ارجاع به لغت tackle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tackle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tackle

لغات نزدیک tackle

پیشنهاد بهبود معانی