گذشتهی ساده:
tackledشکل سوم:
tackledسومشخص مفرد:
tacklesوجه وصفی حال:
tacklingشکل جمع:
tacklesاز پس ... برآمدن، حل کردن (مشکل و مسئله و غیره)
She was not able to tackle that problem.
او قادر نبود که از پس آن مسئله بربیاید.
He tackled the challenging math problem.
او مسئلهی دشوار ریاضی را حل کرد.
ورزش تکل کردن، تکل زدن (در فوتبال و راگبی و هاکی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
As soon as he got the ball, he was tackled.
به مجرد اینکه توپ را گرفت او را تکل کردند.
The defender quickly moved to tackle the opponent.
مدافع برای تکل زدن به حریف بهسرعت حرکت کرد.
ورزش تکل (در فوتبال و غیره)
The hockey player's tackle resulted in a penalty.
تکل این بازیکن هاکی منجر به پنالتی شد.
The coach praised the midfielder for their precise tackle in the match.
مربی از هافبک به خاطر تکل دقیقش در این مسابقه تمجید کرد.
ورزش بازیکن تکلزن (در فوتبال آمریکایی)
The tackle's strength was evident in every play.
قدرت این بازیکن تکلزن در هر بازی مشهود بود.
The tackle's quick reflexes helped disrupt the opponent's play.
واکنشهای سریع بازیکن تکلزن باعث میشد بازی حریف مختل شود.
وسایل، اسباب، لوازم (برای یک فعالیت خاص)
My grandfather gifted me a new set of fishing tackle for my birthday.
پدربزرگم برای تولدم مجموعهی جدیدی از وسایل ماهیگیری را به من هدیه داد.
The tackle for rock climbing consists of ropes, carabiners, and harnesses.
لوازم صخرهنوردی مشتملبر طناب، حلقهی بیضیشکل و حمایل تشکیل شده است.
انگلیسی بریتانیایی دمودستگاه (برای اشاره به اندام جنسی مرد)
Protect your tackle during contact sports.
حین ورزشهای تماسی مراقب دمودستگاهت باش.
Your tackle is great!
دمودستگاهت عالیه!
طناب و قرقره (در کشتی)
The tackle was securely fastened to the mast.
طناب و قرقره محکم به دکل بسته شده بود.
The tackle on the ship allowed the crew to easily lift heavy crates.
طناب و قرقره روی کشتی به خدمه این امکان را میداد که جعبههای سنگین را بهراحتی بلند کنند.
ورزش بازیکن مجاور (در فوتبال آمریکایی)
right tackle
بازیکن مجاور گوشهی راست
left tackle
بازیکن مجاور گوشهی چپ
مهار کردن (اسب و غیره)
to tackle a horse for plowing
اسب را برای شخم زدن مهار کردن
The zookeepers worked together to tackle the escaped lion.
نگهبانان باغوحش با هم کار کردند تا شیر فراری را مهار کنند.
بستن (با طناب و غیره)
The fisherman tackled the massive marlin.
ماهیگیر مارلین عظیم را بست.
The sailors worked together to tackle the heavy sails to the mast.
ملوانان با هم کار کردند تا بادبانهای سنگین را به دکل ببندند.
tackle about (or over) something
دربارهی موضوع ناخوشایند (یا جدی و غیره) با کسی صحبت کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tackle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tackle