گذشتهی ساده:
interceptedشکل سوم:
interceptedسومشخص مفرد:
interceptsوجه وصفی حال:
interceptingشکل جمع:
interceptsبریدن، قطع کردن، جدا کردن، حائل شدن، جلو کسی را گرفتن، جلوگیری کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Our fighters intercepted enemy bombers and forced them to return.
جنگندههای ما بمبافکنهای دشمن را رهگیری کردند و آنها را مجبور به بازگشت نمودند.
I intercepted the opponent's pass.
پاس حریف را قاپیدم.
He wanted to flee the country but he was intercepted at the border.
او میخواست از کشور فرار کند؛ ولی در مرز راهش را بستند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «intercept» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/intercept