امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Intercept

ˌɪnt̬ərˈsept ˌɪnt̬ərˈsept ˌɪntəˈsept ˌɪntəˈsept
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    intercepted
  • شکل سوم:

    intercepted
  • سوم‌شخص مفرد:

    intercepts
  • وجه وصفی حال:

    intercepting
  • شکل جمع:

    intercepts

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb
بریدن، قطع کردن، جدا کردن، حائل شدن، جلو کسی را گرفتن، جلو‌گیری کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- Our fighters intercepted enemy bombers and forced them to return.
- جنگنده‌های ما بمب‌افکن‌های دشمن را رهگیری کردند و آن‌ها را مجبور به بازگشت نمودند.
- I intercepted the opponent's pass.
- پاس حریف را قاپیدم.
- He wanted to flee the country but he was intercepted at the border.
- او می‌خواست از کشور فرار کند؛ ولی در مرز راهش را بستند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intercept

  1. verb head off; interrupt
    Synonyms:
    ambush appropriate arrest block catch check curb cut in cut off deflect head off at pass hijack hinder interlope interpose make off with obstruct prevent seize shortstop stop take take away
    Antonyms:
    abet forward help

ارجاع به لغت intercept

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intercept» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/intercept

لغات نزدیک intercept

پیشنهاد بهبود معانی