گذشتهی ساده:
interruptedشکل سوم:
interruptedسومشخص مفرد:
interruptsشکل جمع:
interrupts(اندیشه یا سخن و غیره را) قطع کردن، گسیختن، میان حرف کسی دویدن، گسستن، دچار وقفه کردن، بازایستاندن، وابریدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
to interrupt a speaker by repeated questions.
با پرسشهای پیدرپی حرف ناطق را قطع کردن.
the noise interrupted my train of thought.
سر و صدا رشتهی افکار مرا از هم گسیخت.
the strike interrupted the revival of the factory.
اعتصاب، احیای کارخانه را دچار وقفه کرد.
war interrupted the trade between the two countries.
جنگ، بازرگانی میان دو کشور را مختل کرد.
بازداری کردن، جلوگیری کردن، مزاحم کار کسی شدن، تداوم چیزی را به هم زدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
an empty plain interrupted by only a few trees.
دشت خالی که فقط چند درخت داشت.
these trees interrupt our view of the sea.
این درختها جلو منظرهی دریا را میگیرند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «interrupt» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/interrupt