شکل جمع:
interruptionsوقفه، فاصله، انقطاع
without interruption
بیوقفه
His speech was met with an unexpected interruption from the audience.
سخنرانی او با وقفهی غیرمنتظرهی حاضران مواجه شد.
اختلال، تعلیق
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
An interruption in supply chains can severely impact business operations.
اختلال در زنجیرهی تامین میتواند بهشدت بر عملیات تجاری تأثیر بگذارد.
Their production line experienced an unexpected interruption last week.
هفتهی گذشته، خط تولید آنها با یک تعلیق غیرمنتظره مواجه شد.
قطع، گسستگی
The storm caused a brief interruption in the power supply, leaving the town in darkness.
طوفان باعث قطع کوتاهی در جریان برق شد و شهر را در تاریکی فرو برد.
He felt the interruption of his routine was both refreshing and disruptive.
او احساس میکرد که قطع روال عادی زندگیاش هم شادابکننده و هم دردسرساز است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «interruption» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/interruption