با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Quiescence

kwaɪˈesns kwaɪˈesns
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • noun
    خموشی، سکون، بی‌حرکتی، خاموشی، جزم
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد quiescence

  1. noun The condition of being temporarily inactive
    Synonyms: dormancy, repose, abeyance, abeyancy, quiescency, quiet, intermission, latency, calm, suspension, sleeping

ارجاع به لغت quiescence

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «quiescence» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/quiescence

لغات نزدیک quiescence

پیشنهاد بهبود معانی