آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Quiddle

ˈkwɪdəl ˈkwɪdəl

گذشته‌ی ساده:

quiddled

شکل سوم:

quiddled

سوم‌شخص مفرد:

quiddles

وجه وصفی حال:

quiddling

شکل جمع:

quiddles

معنی quiddle | جمله با quiddle

verb - intransitive

وقت تلف کردن، اوقات را به بطالت گذراندن، بیهوده سر کردن

We quiddled for hours instead of starting the project.

به‌جای اینکه پروژه را شروع کنیم، ساعت‌ها بیهوده سر کردیم.

Stop quiddling around and finish your homework.

دست از وقت تلف کردن بردار و تکالیفت را تمام کن.

noun countable

وسواسی، دقیق و سخت‌گیر، ریزبین

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

The manager is a quiddle, insisting that every report be perfect.

مدیر آدم سخت‌گیری است و اصرار دارد که هر گزارشی بی‌نقص باشد.

Only a quiddle would notice such a tiny flaw in the painting.

فقط آدمی ریزبین متوجه چنین نقص کوچکی در نقاشی می‌شود.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت quiddle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «quiddle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/quiddle

لغات نزدیک quiddle

پیشنهاد بهبود معانی