امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Suspension

səˈspenʃn səˈspenʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    suspensions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C1
توقف، وقفه، تعطیل، ایست، تعلیق، بی‌تکلیفی، آویزان، آویزانی، اندروا، آونگان، اندروایی، آویزش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The suspension of the police chief surprised everyone.
- منتظر خدمت‌شدن رئیس‌پلیس همه را شگفت‌زده کرد.
- the suspension of the martial law
- برداشتن حکومت نظامی
- front-wheel suspension
- فنربندی چرخ‌های جلو
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد suspension

  1. noun delay
    Synonyms:
    abeyance abeyancy adjournment break breather breathing spell cessation coffee break concluding conclusion cutoff deferment disbarment discontinuation discontinuing doldrums dormancy downtime end ending finish five freeze halt heave-ho intermission interruption latency layoff letup moratorium pause period postponement quiescence quiescency remission respite stay stoppage suspense ten termination time-out
    Antonyms:
    completion continuation finish persistence

Collocations

لغات هم‌خانواده suspension

  • noun
    suspension

ارجاع به لغت suspension

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «suspension» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/suspension

لغات نزدیک suspension

پیشنهاد بهبود معانی