با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Suspend

səˈspend səˈspend
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    suspended
  • شکل سوم:

    suspended
  • سوم‌شخص مفرد:

    suspends
  • وجه وصفی حال:

    suspending

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive C1
آویزان شدن یا کردن، معلق کردن، به‌طور موقت بیکار کردن، معوق گذاردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- This employee has been suspended from service for a year.
- این کارمند برای یکسال از خدمت منفصل شده است.
- to suspend a student
- دانش‌آموزی را موقتاً اخراج کردن
- He suspended his clothes to dry on the tree.
- لباسهای خود را برای خشک کردن بر درخت آویخت.
- The natives' garments were suspended from their shoulders.
- جامه‌ی بومیان از شانه‌هایشان آویخته بود.
- to suspend a chandelier from the ceiling
- چلچراغ را از سقف آویختن
- This law has been suspended for sometime.
- این قانون مدتی است که به حالت تعلیق در آمده است.
- to suspend a bus service
- سرویس اتوبوس را متوقف کردن
- The government suspended the constitution for three months.
- دولت قانون اساسی را برای سه ماه معلق کرد.
- to suspend sentence on a convicted man
- حکم مجازات مرد محکوم را به تعویق انداختن
- We must suspend Judgement until all the evidence is in.
- تا تمام شواهد به‌دست نیامده باید از قضاوت خودداری کنیم.
- dust suspended in the air
- گرد و خاک معلق در هوا
- particles which are suspended in the water
- ذراتی که در آب معلق هستند
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد suspend

  1. verb hang from above
    Synonyms: append, attach, be pendent, dangle, depend, hang down, hang up, hook up, sling, swing, wave
    Antonyms: rise
  2. verb delay, hold off
    Synonyms: adjourn, arrest, bar, break up, can, cease, check, count out, cut short, debar, defer, discontinue, eject, eliminate, exclude, file, halt, hang, hang fire, hang up, hold up, inactivate, intermit, interrupt, lay aside, lay off, lay on the table, lay over, omit, pigeonhole, pink-slip, postpone, procrastinate, prorogue, protract, put an end to, put a stop to, put off, put on back burner, put on hold, put on ice, put on the shelf, reject, retard, rule out, shelve, stave off, stay, waive, withhold
    Antonyms: complete, continue, finish, go, persist, sustain

لغات هم‌خانواده suspend

ارجاع به لغت suspend

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «suspend» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/suspend

لغات نزدیک suspend

پیشنهاد بهبود معانی