گذشتهی ساده:
finishedشکل سوم:
finishedسومشخص مفرد:
finishesوجه وصفی حال:
finishingشکل جمع:
finishesتمام کردن، پایان دادن، (مسابقه را در مقام... )به پایان رساندن، ، کامل کردن، تکمیل کردن، کاملاً مصرف کردن
He finished third in wrestling.
او در کشتی سوم شد.
We finished up the work in two hours.
کار را دو ساعته تمام کردیم.
I'll finish this dictionary off in three more years.
تا سه سال دیگر این فرهنگ را تمام خواهم کرد.
He is a man of education and finish.
او مردی تحصیل کرده و با کمال است.
His brother finished last.
برادرش آخر شد.
he who finished (the work) did the work
کار را که کرد، آنکه تمام کرد
If I fail this exam, I am finished.
اگر در این امتحان شکست بخورم، کارم تمام است.
Finish your milk!
شیرت را تمام کن!
We finished our supply of fuel.
ما موجودی سوخت خود را تمام کردیم.
to finish one's plans for a trip
نقشههای خود را برای مسافرت کامل کردن
to finish reading a book
خواندن کتاب را به پایان رساندن
to finish a work
کاری را تمام کردن
When will I finish this book?
کی این کتاب را به پایان خواهم رسانید؟
I am tired of your laziness and from now on I'm finished with you!
از تنبلی تو خسته شدهام و دیگر من و تو با هم کاری نخواهیم داشت!
کشتن، نابود کردن، بیچاره کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
After that defeat the empire's finish became a foregone conclusion.
پس از آن شکست نابودی امپراطوری محرز شد.
The drought finished off many farmers.
خشکسالی کلک کشاورزان بسیاری را کند.
تمام شدن، خاتمه یافتن
Our food supply was finished up.
ذخیرهی بنزین ما ته کشید.
When the meeting finished, I went over and shook his hand.
وقتی که جلسه تمام شد رفتم و با او دست دادم.
He finished his talk with a prayer.
او سخنرانی خود را با یک دعا خاتمه داد.
صیقلسازی، براق سازی، جلادار سازی، مادهای که با آن پرداخت و جلاکاری میکنند
شکست، نابودی، تمامی کار
پرداخت رنگ وروغن، دست کاری تکمیلی، کارهای دست آخر ساختمان
پایان، انتها، مرحله آخر، خاتمه، فرجام، ختم
کمال، تمامیت، فرامایگی، فرگشتگی، معرفت، فرهیختگی، والایی، فرزانگی
His novels have the finish and the flavor which appeal to the educated.
رمانهای او دارای کمال و گیرایی هستند که مورد پسند تحصیلکردهها است.
تکمیل کردن، تمام کردن
در پایان چیزی حضور داشتن، تا آخر (مسابقه و غیره) پایداری کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «finish» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/finish