آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Finish

ˈfɪnɪʃ ˈfɪnɪʃ

گذشته‌ی ساده:

finished

شکل سوم:

finished

سوم‌شخص مفرد:

finishes

وجه وصفی حال:

finishing

شکل جمع:

finishes

معنی finish | جمله با finish

verb - transitive A1

تمام کردن، پایان دادن، (مسابقه را در مقام... )به پایان رساندن، ، کامل کردن، تکمیل کردن، کاملاً مصرف کردن

He finished third in wrestling.

او در کشتی سوم شد.

We finished up the work in two hours.

کار را دو ساعته تمام کردیم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

I'll finish this dictionary off in three more years.

تا سه سال دیگر این فرهنگ را تمام خواهم کرد.

He is a man of education and finish.

او مردی تحصیل کرده و با کمال است.

His brother finished last.

برادرش آخر شد.

he who finished (the work) did the work

کار را که کرد، آن‌که تمام کرد

If I fail this exam, I am finished.

اگر در این امتحان شکست بخورم، کارم تمام است.

Finish your milk!

شیرت را تمام کن!

We finished our supply of fuel.

ما موجودی سوخت خود را تمام کردیم.

to finish one's plans for a trip

نقشه‌های خود را برای مسافرت کامل کردن

to finish reading a book

خواندن کتاب را به پایان رساندن

to finish a work

کاری را تمام کردن

When will I finish this book?

کی این کتاب را به پایان خواهم رسانید؟

I am tired of your laziness and from now on I'm finished with you!

از تنبلی تو خسته شده‌ام و دیگر من و تو با هم کاری نخواهیم داشت!

verb - intransitive

کشتن، نابود کردن، بیچاره کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

After that defeat the empire's finish became a foregone conclusion.

پس از آن شکست نابودی امپراطوری محرز شد.

The drought finished off many farmers.

خشکسالی کلک کشاورزان بسیاری را کند.

verb - intransitive

تمام شدن، خاتمه یافتن

Our food supply was finished up.

ذخیره‌ی بنزین ما ته کشید.

When the meeting finished, I went over and shook his hand.

وقتی که جلسه تمام شد رفتم و با او دست دادم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He finished his talk with a prayer.

او سخنرانی خود را با یک دعا خاتمه داد.

noun countable

صیقل‌سازی، براق ‌سازی، جلادار سازی، ماده‌ای که با آن پرداخت و جلاکاری می‌کنند

noun countable

شکست، نابودی، تمامی کار

noun countable uncountable

پرداخت رنگ وروغن، دست کاری تکمیلی، کارهای دست آخر ساختمان

noun countable

پایان، انتها، مرحله آخر، خاتمه، فرجام، ختم

noun countable

کمال، تمامیت، فرامایگی، فرگشتگی، معرفت، فرهیختگی، والایی، فرزانگی

His novels have the finish and the flavor which appeal to the educated.

رمان‌های او دارای کمال و گیرایی هستند که مورد پسند تحصیل‌کرده‌ها است.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد finish

  1. verb put a coating on; perfect

Phrasal verbs

finish off

تکمیل کردن، تمام کردن

کشتن، نابود کردن

finish up

تکمیل کردن، تمام کردن

finish with

تکمیل کردن، تمام کردن

قهر کردن، قطع رابطه کردن

Idioms

in at the finish

در پایان چیزی حضور داشتن، تا آخر (مسابقه و غیره) پایداری کردن

لغات هم‌خانواده finish

  • noun
    finish
  • verb - transitive
    finish

سوال‌های رایج finish

گذشته‌ی ساده finish چی میشه؟

گذشته‌ی ساده finish در زبان انگلیسی finished است.

شکل سوم finish چی میشه؟

شکل سوم finish در زبان انگلیسی finished است.

شکل جمع finish چی میشه؟

شکل جمع finish در زبان انگلیسی finishes است.

وجه وصفی حال finish چی میشه؟

وجه وصفی حال finish در زبان انگلیسی finishing است.

سوم‌شخص مفرد finish چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد finish در زبان انگلیسی finishes است.

ارجاع به لغت finish

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «finish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/finish

لغات نزدیک finish

پیشنهاد بهبود معانی