آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۷ شهریور ۱۴۰۴

    Initiate

    ɪˈnɪʃiət ɪˈnɪʃieɪt ɪˈnɪʃiət ɪˈnɪʃieɪt

    گذشته‌ی ساده:

    initiated

    شکل سوم:

    initiated

    سوم‌شخص مفرد:

    initiates

    وجه وصفی حال:

    initiating

    شکل جمع:

    initiates

    معنی initiate | جمله با initiate

    verb - transitive formal C1

    آغاز کردن، شروع کردن، به راه انداختن، باعث شدن

    Poor planning initiated a series of unexpected problems.

    برنامه‌ریزی ضعیف باعث شد مجموعه‌ای از مشکلات غیرمنتظره به وجود بیاید.

    He initiated the discussion by asking a simple question.

    او بحث را با پرسیدن سؤالی ساده آغاز کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to initiate a new course of studies

    برنامه‌ی تحصیلی نوینی را آغاز کردن

    the economic reforms which were initiated by the government

    اصلاحات اقتصادی که توسط دولت آغاز شده بود

    verb - transitive

    آشنا کردن، وارد کردن، یاد دادن، تعلیم دادن، تشرف دادن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    The elder initiated the child into traditional songs and stories.

    پیر قبیله، کودک را با ترانه‌ها و داستان‌های سنتی آشنا کرد.

    Five other students were initiated into the fraternity.

    پنج دانشجوی دیگر به عضویت انجمن اخوت پذیرفته شدند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    His master initiated him into the mysteries of Sufism.

    مرشد او، وی را به رموز صوفیگری وارد کرد.

    to initiate someone into the game of chess

    (فوت و فن) بازی شطرنج را به کسی آموختن

    noun countable formal

    عضو تازه‌وارد، ورودی تازه

    Every initiate must swear to keep the society’s secrets.

    هر تازه‌وارد باید قسم بخورد که اسرار انجمن را حفظ کند.

    The initiates were taught the rituals of the order.

    اعضای تازه‌وارد با آیین‌های این انجمن آشنا شدند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The master entered with three of his initiates.

    مرشد با سه تا از نوچه‌هایش وارد شد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد initiate

    1. verb start, introduce
      Synonyms:
      begin open introduce launch set up trigger originate institute inaugurate pioneer commence enter admit take up invest induct install instate take in intro make up dream up get under way kick off set in motion come up with break the ice get ball rolling get feet wet usher in come out with
      Antonyms:
      end finish close terminate
    1. verb teach
      Synonyms:
      instruct train inform introduce coach familiarize enlighten brief indoctrinate edify induct instate invest
      Antonyms:
      neglect ignore

    لغات هم‌خانواده initiate

    noun
    initiation
    verb - transitive
    initiate

    سوال‌های رایج initiate

    گذشته‌ی ساده initiate چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده initiate در زبان انگلیسی initiated است.

    شکل سوم initiate چی میشه؟

    شکل سوم initiate در زبان انگلیسی initiated است.

    شکل جمع initiate چی میشه؟

    شکل جمع initiate در زبان انگلیسی initiates است.

    وجه وصفی حال initiate چی میشه؟

    وجه وصفی حال initiate در زبان انگلیسی initiating است.

    سوم‌شخص مفرد initiate چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد initiate در زبان انگلیسی initiates است.

    ارجاع به لغت initiate

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «initiate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/initiate

    لغات نزدیک initiate

    • - initialize
    • - initially
    • - initiate
    • - initiated
    • - initiation
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    Noah no-brainer halve open-minded once only ostentatious orally open to deuce constipation the bereaved bereaved initiate Swiss ball تملق عازم غبطه غبطه خوردن طرفه العین طلیعه تنبک طویله طویل ظنین عجوزه عروج علاج بفرمایید عمامه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.