گذشتهی ساده:
familiarizedشکل سوم:
familiarizedسومشخص مفرد:
familiarizesوجه وصفی حال:
familiarizingآشنا کردن، آشنا ساختن، خو دادن، عادت دادن، معلوم کردن، خودمانی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Newspapers familiarized the term "circulation."
روزنامهها واژهی «تیراژ» را شناساندند.
You must first familiarize yourself with the new job.
اول باید به این شغل جدید آشنا بشوید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «familiarize» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/familiarize