گذشتهی ساده:
conditionedشکل سوم:
conditionedسومشخص مفرد:
conditionsوجه وصفی حال:
conditioningشکل جمع:
conditionsوضع، حال، حالت
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
the country's economic condition
وضع اقتصادی کشور
the bad condition of the building and its immediate need for renovation
وضع بد ساختمان و نیاز فوری آن به نوسازی
وضع سلامتی، سلامتی، بهباش، (عامیانه) بیماری، نقاهت، مرض، عارضه، آمادگی (جسمی)، سلامتی کامل، ورزیدگی، پرورش
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His mother has a heart condition.
مادرش مرض قلبی دارد.
What is the patient's condition?
وضع (سلامتی) بیمار چگونه است؟
a lung condition
بیماری ریه
He gradually conditioned his body for mountain climbing.
او بهتدریج بدن خود را برای کوهنوردی ورزیده کرد.
Athletes train to be in condition.
ورزشکاران برای داشتن آمادگی جسمی آموزش میبینند.
شرط، سامه
The conditions were favorable for progress.
شرایط برای پیشرفت مساعد بود.
Hard work is a condition of success.
پشتکار شرط موفقیت است.
the conditions of the contract
شرایط قرارداد
(مهجور) شخصیت، خوی، نهاد، خصلت، ویژگی
He had conditioned the dogs to bark as soon as a bell was rung.
او سگها را خو داده بود که به مجرد به صدا درآمدن زنگ پارس کنند.
(آموزش) تجدیدی (در امتحان)، شرط قبولی (که معمولاً مستلزم انجام تکالیف اضافی است)
وضع اجتماعی، رتبه، شأن، مقام، مرتبه، منزلت
دارای قید و شرط کردن، تعیین کردن، تصریح کردن
تحمیل شرایط کردن، جرح و تعدیل کردن، تحتتأثیر قراردادن
مقید کردن، شایسته کردن، شرط نمودن، به حالت دلخواه در آوردن، ورزیده کردن
(از نظر جسمی) آماده کردن، (روان شناسی) شرطی کردن
با شرط موافقت کردن، مشروط کردن
تهویه کردن
شرط گذاشتن
تحتتأثیر (چیزی) بودن
به شرط آنکه، به قید آنکه
(در مورد ورزشکاری که مدتی تمرین نکرده) نامهیا، ناآماده، فاقد ورزیدگی، ناتوان
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «condition» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/condition