با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Situation

ˌsɪtʃuˈeɪʃn ˌsɪtʃuˈeɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    situations

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
موقعیت، وضعیت، جایگزینی، وضع، حالت، حال، جا، محل، موقع، شغل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The house is in a beautiful situation, on a wooded hillside.
- خانه در کوهپایه‌ی جنگلی موقعیت زیبایی دارد.
- The political situation is worsening.
- وضع سیاسی رو به وخامت می‌رود.
- an unexpected situation
- وضعیت غیر‌مترقبه
- The situation demanded immediate attention.
- وضعیت درخور توجه فوری بود.
- We must all unite to face this situation.
- باید همگی برای مقابله با این وضعیت متحد شویم.
- No human situation is simple.
- هیچ‌یک از مسائل انسانی ساده نیستند.
- She is trying to find a new situation.
- او درصدد یافتن شغل جدید است.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد situation

  1. noun place of activity
    Synonyms: bearings, direction, footing, latitude, locale, locality, location, locus, longitude, position, post, seat, setting, site, spot, stage, station, where, whereabouts
  2. noun circumstances, status
    Synonyms: ballgame, bargain, capacity, case, character, condition, footing, how things stack up, like it is, mode, picture, place, plight, position, posture, rank, scene, size of it, sphere, stage, standing, standpoint, state, state of affairs, station, status quo
  3. noun employment status
    Synonyms: appointment, berth, billet, capacity, connection, employment, engagement, hire, job, office, place, placement, position, post, profession, spot, trade

ارجاع به لغت situation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «situation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/situation

لغات نزدیک situation

پیشنهاد بهبود معانی