زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد 🌍
آخرین به‌روزرسانی:

Billet

ˈbɪlɪt ˈbɪlɪt

گذشته‌ی ساده:

billetted

شکل سوم:

billetted

سوم‌شخص مفرد:

billets

وجه وصفی حال:

billetting

شکل جمع:

billets

معنی billet | جمله با billet

noun countable

جای خواب، اقامتگاه، محل استقرار، اتراقگاه (برای سربازان به‌صورت موقت)

His billet was next to the ship's engine room.

جای خواب او مجاور موتورخانه‌ی کشتی بود.

The billet was cold and overcrowded, but at least it was dry.

اقامتگاه سرد و شلوغ بود، ولی دست‌کم خشک بود.

noun countable

یادداشت کوتاه، نامه‌ی مختصر، پیام کوتاه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

He scribbled a quick billet and left it on her desk.

یادداشت مختصری نوشت و روی میزش گذاشت.

A billet arrived, summoning him to headquarters.

نامه‌ای رسید که او را به ستاد فرماندهی فرا می‌خواند.

noun countable

سمت، شغل، پست، منصب

He’s not happy with his current billet and wants a transfer.

او از موقعیت شغلی فعلی‌اش راضی نیست و درخواست انتقال داده است.

After the war, he was offered a comfortable billet in the foreign service.

پس‌از جنگ، پستی راحت در خدمات خارجی به او پیشنهاد شد.

noun countable

کُنده‌ی چوب، هیزم

They split the billets with an axe for kindling.

آن‌ها کنده‌های چوب را با تبر برای درست کردن آتش خرد کردند.

He threw another billet on the fire to keep it burning.

او هیزمی دیگر در آتش انداخت تا شعله را زنده نگه دارد.

noun countable

شمش فلزی

The billet had to cool for several hours after casting.

شمش بعداز ریخته‌گری باید چند ساعت خنک می‌شد.

The steel factory produces thousands of billets every day.

کارخانه‌ی فولاد هر روز هزاران شمش تولید می‌کند.

verb - transitive

اسکان دادن، جای دادن، مستقر کردن (معمولاً برای سربازان)

After arriving in the city, the troops were billeted for a week before deployment.

پس‌از رسیدن به شهر، نیروها برای یک هفته پیش‌از اعزام اسکان یافتند.

During the war, officers were often billeted in private homes.

درطول جنگ، افسران اغلب در خانه‌های شخصی مستقر می‌شدند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد billet

  1. noun a post of employment
    Synonyms:
    job position place office appointment situation post berth spot gig note ticket line order pass notice document letter short letter requisition ballot pollack enroll bearing quarter quarters residence house dwelling lodge hut harbor camp canton bar slot loop log firewood slab strip
  1. verb to provide with often temporary lodging
    Synonyms:
    house accommodate lodge quarter bed room board put up harbor berth bunk domicile bestow canton

سوال‌های رایج billet

گذشته‌ی ساده billet چی میشه؟

گذشته‌ی ساده billet در زبان انگلیسی billetted است.

شکل سوم billet چی میشه؟

شکل سوم billet در زبان انگلیسی billetted است.

شکل جمع billet چی میشه؟

شکل جمع billet در زبان انگلیسی billets است.

وجه وصفی حال billet چی میشه؟

وجه وصفی حال billet در زبان انگلیسی billetting است.

سوم‌شخص مفرد billet چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد billet در زبان انگلیسی billets است.

ارجاع به لغت billet

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «billet» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/billet

لغات نزدیک billet

پیشنهاد بهبود معانی