با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Billet

ˈbɪlɪt ˈbɪlɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    billetted
  • شکل سوم:

    billetted
  • سوم‌شخص مفرد:

    billets
  • وجه وصفی حال:

    billetting
  • شکل جمع:

    billets

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive
اجازه‌نامه، ورقه جیره، یادداشت مختصر، پروانه، ورقه رأی را ثبت کردن، اجازه‌نامه جا و خوراک صادر کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- His billet was next to the ship's engine room.
- جای خواب او مجاور موتورخانه‌ی کشتی بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد billet

  1. noun A post of employment
    Synonyms: berth, place, position, office, appointment, job, note, post, spot, situation, ballot, bar, bearing, camp, canton, document, dwelling, enroll, firewood, harbor, house, hut, letter, lodge, slot, log, loop, notice, order, pass, pollack, gig, short letter, quarter, quarters, requisition, residence, slab, strip, ticket, line
  2. verb To provide with often temporary lodging
    Synonyms: quarter, accommodate, bed, berth, bestow, board, bunk, domicile, harbor, house, lodge, put up, room, canton

ارجاع به لغت billet

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «billet» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/billet

لغات نزدیک billet

پیشنهاد بهبود معانی