گذشتهی ساده:
beddedشکل سوم:
beddedسومشخص مفرد:
bedsوجه وصفی حال:
beddingشکل جمع:
bedsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
جای خواب تهیه دیدن و خوابیدن
(در پانسیونها و برخی هتلها) بستر و خوراک، اتاق و سه وعده غذا
تختخواب را مرتب کردن
ملافهی بستر را عوض کردن
(قدیمی) زادن، به دنیا آوردن
وضع راحت، رفاه و خوشی
با کسی همبستر بودن، جماع کردن
بچهی زن دوم
get up on the wrong side of the bed
از دندهی چپ بلند شدن، بدخلقی کردن، زودرنج و زودخشم بودن
همبستر شدن با، جماع کردن
1- در بستر قرار دادن (مثلا کودک را) 2- روزنامه را برای چاپ آماده کردن
(به خاطر بیماری یا خستگی و غیره) به بستر رفتن، در بستر ماندن، ناخوش شدن
به مرگ طبیعی مردن
you must lie on the bed you have made
خود کرده را تدبیر نیست
die in bed (or die in one's bed)
در اثر پیری یا بیماری مردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bed» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bed