شکل جمع:
foundationsاساس، بنیاد، تأسیس، بنیان، بنگاه، مؤسسه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
the Ford foundation
بنیاد فورد
charitable foundations
مؤسسههای خیریه
پی افکنی، بنیادگذاری، برپا سازی، موسسه، پای بست
the foundation of an empire
پیافکنی یک امپراطوری
I, too, had a role in the foundation of that school.
من هم در بنیانگذاری آن مدرسه نقشی داشتم.
(مجازی) مبنا، پایهی استدلال، اساس موضوع (یا بحث و غیره)
(در مورد هر چیز) زیرسازی، بنیانبندی، زیرکار
The building's foundation is solid.
بنیان ساختمان محکم است.
the house is cracked to its foundation
خانه از پایبست ویران است
He claimed that the foundation of communism is based on wrong assumptions about the human nature.
او ادعا میکرد که اساس کمونیسم بر برداشتهای غلطی دربارهی ماهیت انسان استوار است.
His death shook the regime to its foundations.
مرگ او پایههای حکومت را به لرزه درآورد.
(لوازم آرایش) کرم پودر
(بیشتر در انگلیس) درس پایه، کلاسی که در آن اساس علم یا موضوعی تدریس میشود
بیاساس بودن، پوچ بودن
پیریزی کردن، بنا نهادن، بنیادگذاری کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «foundation» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/foundation