آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۹ خرداد ۱۴۰۴

    Foundation

    faʊnˈdeɪʃn faʊnˈdeɪʃn

    شکل جمع:

    foundations

    معنی foundation | جمله با foundation

    noun uncountable C1

    تأسیس، بنیان‌گذاری، تشکیل، پی‌ریزی

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    I, too, had a role in the foundation of that school.

    من هم در بنیان‌گذاری آن مدرسه نقشی داشتم.

    The company celebrated the foundation of its headquarters building.

    شرکت، تأسیس ساختمان مرکزی خود را جشن گرفت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the foundation of an empire

    پی‌افکنی یک امپراطوری

    noun countable C1

    بنیاد، مؤسسه (برای فراهم کردن پول برای گروهی از مردم)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    The foundation provides scholarships to students from low-income families.

    این بنیاد به دانش‌آموزان خانواده‌های کم‌درآمد بورسیه‌ی تحصیلی می‌دهد.

    Foundations often support education projects in underdeveloped areas.

    مؤسسه‌ها اغلب پروژه‌های آموزشی در مناطق کمتر توسعه‌یافته را حمایت می‌کنند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the Ford foundation

    بنیاد فورد

    charitable foundations

    مؤسسه‌های خیریه

    noun uncountable

    انگلیسی بریتانیایی پیش‌دبستانی، آمادگی

    Children usually attend foundation before moving on to Year 1.

    کودکان معمولاً قبل‌از رفتن به کلاس اول، در پیش‌دبستانی تحصیل می‌کنند.

    She works as a foundation teacher in the local primary school.

    او به‌عنوان معلم آمادگی در مدرسه‌ی ابتدایی محلی کار می‌کند.

    noun plural

    پی، فوندانسیون

    The building's foundation is solid.

    پی ساختمان محکم است.

    Cracks in the foundation can cause serious structural problems.

    ترک‌های ایجاد شده در فونداسیون، می‌تواند مشکلات جدی سازه‌ای به وجود آورد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the house is cracked to its foundation

    خانه از پای‌بست ویران است

    noun countable

    اساس، بنیان، مبنا، پایه، زیرینا

    He claimed that the foundation of communism is based on wrong assumptions about the human nature.

    او ادعا می‌کرد که اساس کمونیسم بر برداشت‌های غلطی درباره‌ی ماهیت انسان استوار است.

    His death shook the regime to its foundations.

    مرگ او پایه‌های حکومت را به لرزه درآورد.

    noun uncountable

    کرم پودر (لوازم آرایش)

    She chose a foundation that matches her skin tone perfectly.

    او کرم پودری انتخاب کرد که دقیقاً با رنگ پوستش هماهنگ است.

    Using too much foundation can make your makeup look heavy.

    استفاده‌ی بیش از حد از کرم پودر می‌تواند آرایش را سنگین نشان دهد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد foundation

    1. noun basis for something physical or mental
      Synonyms:
      base ground reason root support basics heart bottom footing justification authority infrastructure bed bottom line ABC's brass tacks nuts and bolts guts nub prop stay substratum substructure underpinning understructure nitty-gritty bedrock groundwork
    1. noun established institution
      Synonyms:
      organization association company society establishment corporation institute endowment charity set-up guild inauguration settlement plantation trusteeship
    1. noun the act of founding
      Synonyms:
      origination institution establishment creation constitution initiation organization founding start-up innovation introduction instauration
    1. noun a woman's undergarment worn to give shape to the contours of the body
      Synonyms:
      foundation garment

    Collocations

    foundation course

    (بیشتر در انگلیس) درس پایه، کلاسی که در آن اساس علم یا موضوعی تدریس می‌شود

    have no foundation

    بی‌اساس بودن، پوچ بودن

    lay the foundations of

    پی‌ریزی کردن، بنا نهادن، بنیادگذاری کردن

    سوال‌های رایج foundation

    شکل جمع foundation چی میشه؟

    شکل جمع foundation در زبان انگلیسی foundations است.

    ارجاع به لغت foundation

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «foundation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/foundation

    لغات نزدیک foundation

    • - found
    • - found object
    • - foundation
    • - foundation course
    • - foundation garment
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.