گذشتهی ساده:
heartedشکل سوم:
heartedسومشخص مفرد:
heartsوجه وصفی حال:
heartingشکل جمع:
heartsکالبدشناسی قلب (عضو عضلانی توخالی و مخروطیشکل در انسانها و دیگر جانوران که خون را ازطریق رگهای خونی در دستگاه گردش خون به گردش درمیآورد)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کالبدشناسی
His heart beats fast.
قلب او تند میزند.
Isabel's heart was beating fast with fright.
قلب ایزابل از ترس تند میزد.
She's got a weak heart.
قلب ضعیفی دارد.
heart diseases
بیماریهای قلب
a heart specialist
متخصص قلب
(احساس و عواطف) دل، قلب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Sometimes I think he’s got a heart of stone.
گاهیاوقات فکر میکنم که قلبش از سنگ است.
He has a soft heart.
او دلرحم است.
He broke her heart.
قلبش را شکست.
They say he died of a broken heart (= because he was so sad).
گویند از دلِ شکسته مُرد (= چون بسیار اندوهگین بود).
It does my heart good to see those children so happy.
حال دلم خوب میشود وقتی آن بچهها را اینقدر خوشحال میبینم.
His heart was full of anger and grief.
قلبش پر از خشم و اندوه بود.
He left the country with a heavy heart (=great sadness).
با قلبی آکنده از اندوه کشور را ترک کرد.
I congratulate you with all my heart.
از صمیم قلب به شما تبریک میگویم.
try your utmost to gladden others' hearts, breaking hearts is nothing to boast about
تا توانی دلی به دست آور، دل شکستن هنر نمیباشد
His heart is gay.
دلش خوش است.
He cursed to his heart's content.
تا دلش میخواست فحش داد.
You'll always be in my heart.
همیشه در دلم جای خواهی داشت.
I didn't have the heart to do it.
دلم نیامد این کار را انجام دهم.
He has a valiant heart.
او قلب دلیری دارد (=شجاع است).
You know in your heart that I am right.
تو از ته دل میدانی که حق با من است.
I knew in my heart.
در دلم میدانستم (=به من الهام شده بود).
He has a good heart.
دلش پاک است.
say what is in your heart
هرچه میخواهد دل تنگت بگو
قسمت مرکزی، قلب، دل، مرکز، مهمترین بخش، (مطلب) لب
a system of waterways extending into the heart of North America
یک شبکهی آبراه که تا قلب آمریکای شمالی امتداد دارد
a cabin in the heart of the forest
کلبهای در دل جنگل
They've got a fabulous apartment in the heart of Paris.
آنها آپارتمانی محشر در قلب پاریس دارند.
Let's get to the heart of the matter.
بریم سر اصل مطلب.
These two lines contain the heart of the poem's meaning.
این دو سطر اصل معنی شعر را در بر دارند.
the heart of a city
قلب شهر، مرکز شهر
(بهویژه سبزیجاتی که برگهای زیادی دارند) مغز
hearts of celery
مغز کرفس
artichoke hearts
مغز کنگر فرنگی
the heart of a lettuce
مغز کاهو
دلوجرئت، عزم، امید
Take heart - things can only get better.
امید داشته باش؛ همهچیز درست میشود.
You're doing really well - don't lose heart now.
واقعاً داری خوب پیش میری؛ امیدت رو از دست نده.
قلب، قلبیشکل، هر چیز شبیه قلب (شکلی متشکل از دو نیمدایره در کنار یکدیگر در بالا و شکل V در پایین که اغلب به رنگ صورتی یا قرمز است و برای نشان دادن عشق از آن استفاده میشود)
He drew a heart for her.
برایش یک قلب کشید.
The heart was torn.
قلب پاره شد.
(hearts) (بازی ورق) دل
In this game, a heart beats a club.
دل توی این دست خاج رو میزنه.
Hearts are trumps in this round.
دل در این دور برنده است.
the queen of hearts
بیبی دل
(کسی یا چیزی را) بسیار دوست داشتن، خوش آمدن، علاقهمند بودن
I heart New York.
نیویورک رو خیلی دوست دارم.
Jane hearts John.
جین جان را بسیار دوست دارد.
I heart Paris.
پاریس را خیلی دوست دارم.
I loathe beer. But I heart beer commercials.
از آبجو متنفرم ولی از تبلیغات آبجو خیلی خوشم میآد.
(قسمتی از سینه نزدیک قلب) سینه (معمولاً بهصورتِ مفرد میآید)
She pressed the baby against her heart.
کودک را بر سینهی خود فشرد.
He put his hand on his heart.
دستش را روی سینهاش گذاشت.
تکنولوژی (پست آنلاین یا کامنت و غیره) لایک کردن (با کلیک کردن یا ضربه زدن روی نمادی به شکل قلب)
He hearted her post.
پستش رو لایک کرد.
She hearted my comment.
کامنتم رو لایک کرد.
قدیمی امیدوار کردن، جرئت دادن، دلگرم کردن
The warm gesture hearted her, filling her with hope.
حرکت صمیمانه او را دلگرم و سرشار از امید کرد.
A simple smile can hearten someone who feels alone.
یک لبخند ساده میتواند کسی را که احساس تنهایی میکند دلگرم کند.
قلب کسی را شکستن، متأثر کردن
strain to one's bosom (or heart)
تنگ در آغوش گرفتن، به سینه فشردن
قلب کسی را ربودن
(به منظور نشان دادن صداقت و سوگند خوردن) با انگشت روی قلب خود نشان صلیب کشیدن
اصلاً، اساساً، در بنیاد، درسرشت، قلباً
باارزش، ارزشمند، گرانقدر، گرامی، عزیز
از حفظ، از بر
مهربان بودن، رأفت داشتن، دلرحم بودن، رحم کردن
امیدوار شدن، شاد و خوشبین شدن، دلگرم شدن
از دل و جان، با تمام نیرو
آنجور که دل (کسی) میخواهد، مطابق میل و سلیقهی شخص
تغییر عقیده (یا احساس یا وابستگی)
سخت غصه خوردن یا دادن، جوش به دل (کسی) دادن
خوشحال کردن (خود را)، خرسند کردن
from (the bottom of) one's heart
از ته دل، با کمال خلوص و صمیمیت
have one's heart at one's mouth (or boots)
دلهره داشتن، دلواپس بودن، نگرانی داشتن
have one's heart in the right place
خوش قلب بودن، منظور بدی نداشتن
از ته دل، اساسی، قلباً، در اعماق ضمیر کسی
عاشق (کسی) شدن، دلباختن، دلباخته شدن
my (or his, etc.) heart bleeds (for someone)
(برای کسی) خیلی تأسف میخورم، (برای کسی) دلم میسوزد.
عزیز کسی بودن، جگرگوشهی کسی بودن، (برای کسی) بسیار مهم بودن
خیال خود را راحت کردن، غصه نخوردن، از دلواپسی درآمدن
(دائماً) طلب کردن، از ته دل خواستن، واسرنگیدن
عشق کسی را جلب کردن، (کسی را) عاشق خود کردن، دلباخته کردن
1- (با دقت) گوش فرا دادن، (حرف کسی را) به گوش گرفتن، بر دل (خود) نشاندن، مورد ملاحظهی جدی قرار دادن 2- رنجیده شدن، (حرف کسی را) به دل گرفتن
wear one's heart on one's sleeve
احساسات خود را زود بروز دادن، صاف و ساده بودن، دلنازک بودن، دلسوز بودن
با دودلی، با تردید
از ته دل گریه و زاری کردن
از ته دل، از صمیم قلب
اعماق قلب، (از) ته دل
let one's heart rule one's head
احساسات را بر عقل خود چیره کردن
1- راز دل خود را گفتن، درد دل کردن 2- سخاوت به خرج دادن
عاشق شدن
کلمه "heart" در زبان انگلیسی به معنای "قلب" است و به طور کلی به دو مفهوم اصلی اشاره دارد: یکی از جنبههای فیزیولوژیکی و دیگری از جنبههای عاطفی و معنوی. در ادامه به بررسی این دو جنبه و نکات جالب مرتبط با آن میپردازیم.
جنبه فیزیولوژیکی
قلب یک عضو حیاتی در بدن انسان و بسیاری از موجودات زنده است که وظیفه پمپاژ خون به تمام نقاط بدن را بر عهده دارد. این عضو به شکل یک عضله توخالی و به اندازه یک دست بسته است و در قسمت میانی قفسه سینه قرار دارد. قلب به چهار بخش اصلی تقسیم میشود: دو دهلیز و دو بطن. خون اکسیژندار از ریهها به دهلیز چپ میآید و سپس به بطن چپ منتقل میشود تا به سراسر بدن پمپاژ شود. همچنین، خون غنی از دیاکسید کربن از بدن به دهلیز راست و سپس به بطن راست منتقل میشود تا به ریهها فرستاده شود.
جنبه عاطفی و معنوی
قلب علاوه بر نقش فیزیولوژیکی، در فرهنگها و ادبیات به عنوان نماد عشق، احساس و عواطف نیز شناخته میشود. در بسیاری از فرهنگها، قلب به عنوان مرکز احساسات انسانی تلقی میشود. عباراتی همچون "قلب شکسته" یا "قلب شاد" به وضوح نشاندهنده ارتباط عمیق بین قلب و عواطف انسانی است.
نکات جالب
- قلب و احساسات: در ادبیات و شعر، قلب به عنوان نماد عشق و محبت استفاده میشود. به عنوان مثال، در روز ولنتاین، قلبها به عنوان نماد عشق هدیه داده میشوند.
- قلب و سلامت: سلامت قلب یکی از مهمترین جنبههای سلامتی کلی بدن است. بسیاری از بیماریها مانند بیماریهای قلبی عروقی میتوانند ناشی از سبک زندگی ناسالم باشند.
- قلب در فرهنگها: در فرهنگهای مختلف، قلب معانی متفاوتی دارد. به عنوان مثال، در فرهنگ چینی، قلب به عنوان مرکز احساسات و تفکر شناخته میشود.
- قلب در علم: در علم پزشکی، تحقیقات زیادی در زمینه عملکرد قلب و درمان بیماریهای قلبی انجام شده است. تکنیکهایی مانند جراحی قلب باز و پیوند قلب از جمله پیشرفتهای پزشکی در این زمینه هستند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «heart» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/heart