آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۹ آذر ۱۴۰۳

    Heart

    hɑːrt hɑːt

    گذشته‌ی ساده:

    hearted

    شکل سوم:

    hearted

    سوم‌شخص مفرد:

    hearts

    وجه وصفی حال:

    hearting

    شکل جمع:

    hearts

    معنی heart | جمله با heart

    noun countable A2

    کالبدشناسی قلب (عضو عضلانی توخالی و مخروطی‌شکل در انسان‌ها و دیگر جانوران که خون را ازطریق رگ‌های خونی در دستگاه گردش خون به گردش درمی‌آورد)

    heart, قلب (عضو عضلانی توخالی و مخروطی‌شکل در انسان‌ها و دیگر جانوران که خون را ازطریق رگ‌های خونی در دستگاه گردش خون به گردش درمی‌آورد)
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

    مشاهده

    His heart beats fast.

    قلب او تند می‌زند.

    Isabel's heart was beating fast with fright.

    قلب ایزابل از ترس تند می‌زد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She's got a weak heart.

    قلب ضعیفی دارد.

    heart diseases

    بیماری‌های قلب

    a heart specialist

    متخصص قلب

    noun countable uncountable B1

    (احساس و عواطف) دل، قلب

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    Sometimes I think he’s got a heart of stone.

    گاهی‌اوقات فکر می‌کنم که قلبش از سنگ است.

    He has a soft heart.

    او دل‌رحم است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He broke her heart.

    قلبش را شکست.

    They say he died of a broken heart (= because he was so sad).

    گویند از دلِ شکسته مُرد (= چون بسیار اندوهگین بود).

    It does my heart good to see those children so happy.

    حال دلم خوب می‌شود وقتی آن بچه‌ها را این‌قدر خوش‌حال می‌بینم.

    His heart was full of anger and grief.

    قلبش پر از خشم و اندوه بود.

    He left the country with a heavy heart (=great sadness).

    با قلبی آکنده از اندوه کشور را ترک کرد.

    I congratulate you with all my heart.

    از صمیم قلب به شما تبریک می‌گویم.

    try your utmost to gladden others' hearts, breaking hearts is nothing to boast about

    تا توانی دلی به دست آور، دل شکستن هنر نمی‌باشد

    His heart is gay.

    دلش خوش است.

    He cursed to his heart's content.

    تا دلش می‌خواست فحش داد.

    You'll always be in my heart.

    همیشه در دلم جای خواهی داشت.

    I didn't have the heart to do it.

    دلم نیامد این کار را انجام دهم.

    He has a valiant heart.

    او قلب دلیری دارد (=شجاع است).

    You know in your heart that I am right.

    تو از ته دل می‌دانی که حق با من است.

    I knew in my heart.

    در دلم می‌دانستم (=به من الهام شده بود).

    He has a good heart.

    دلش پاک است.

    say what is in your heart

    هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو

    noun singular B1

    قسمت مرکزی، قلب، دل، مرکز، مهم‌ترین بخش، (مطلب) لب

    a system of waterways extending into the heart of North America

    یک شبکه‌ی آب‌راه که تا قلب آمریکای شمالی امتداد دارد

    a cabin in the heart of the forest

    کلبه‌ای در دل جنگل

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    They've got a fabulous apartment in the heart of Paris.

    آن‌ها آپارتمانی محشر در قلب پاریس دارند.

    Let's get to the heart of the matter.

    بریم سر اصل مطلب.

    These two lines contain the heart of the poem's meaning.

    این دو سطر اصل معنی شعر را در بر دارند.

    the heart of a city

    قلب شهر، مرکز شهر

    noun countable

    (به‌ویژه سبزیجاتی که برگ‌های زیادی دارند) مغز

    hearts of celery

    مغز کرفس

    artichoke hearts

    مغز کنگر فرنگی

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the heart of a lettuce

    مغز کاهو

    noun uncountable C2

    دل‌وجرئت، عزم، امید

    Take heart - things can only get better.

    امید داشته باش؛ همه‌چیز درست می‌شود.

    You're doing really well - don't lose heart now.

    واقعاً داری خوب پیش می‌ری؛ امیدت رو از دست نده.

    noun countable B2

    قلب، قلبی‌شکل، هر چیز شبیه قلب (شکلی متشکل از دو نیم‌دایره در کنار یکدیگر در بالا و شکل V در پایین که اغلب به رنگ صورتی یا قرمز است و برای نشان دادن عشق از آن استفاده می‌شود)

    heart, قلب، قلبی‌شکل، هر چیز شبیه قلب (شکلی متشکل از دو نیم‌دایره در کنار یکدیگر در بالا و شکل V در پایین که اغلب به رنگ صورتی یا قرمز است و برای نشان دادن عشق از آن استفاده می‌شود)

    He drew a heart for her.

    برایش یک قلب کشید.

    The heart was torn.

    قلب پاره شد.

    noun plural countable uncountable

    (hearts) (بازی ورق) دل

    heart, (hearts) (بازی ورق) دل

    In this game, a heart beats a club.

    دل توی این دست خاج رو می‌زنه.

    Hearts are trumps in this round.

    دل در این دور برنده‌ است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the queen of hearts

    بی‌بی دل

    verb - transitive informal

    (کسی یا چیزی را) بسیار دوست داشتن، خوش آمدن، علاقه‌مند بودن

    I heart New York.

    نیویورک رو خیلی دوست دارم.

    Jane hearts John.

    جین جان را بسیار دوست دارد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I heart Paris.

    پاریس را خیلی دوست دارم.

    I loathe beer. But I heart beer commercials.

    از آبجو متنفرم ولی از تبلیغات آبجو خیلی خوشم می‌آد.

    noun countable

    (قسمتی از سینه نزدیک قلب) سینه (معمولاً به‌صورتِ مفرد می‌آید)

    She pressed the baby against her heart.

    کودک را بر سینه‌ی خود فشرد.

    He put his hand on his heart.

    دستش را روی سینه‌اش گذاشت.

    verb - transitive informal

    تکنولوژی (پست آنلاین یا کامنت و غیره) لایک کردن (با کلیک‌ کردن یا ضربه‌ زدن روی نمادی به شکل قلب)

    He hearted her post.

    پستش رو لایک کرد.

    She hearted my comment.

    کامنتم رو لایک کرد.

    verb - transitive

    قدیمی امیدوار کردن، جرئت دادن، دلگرم کردن

    The warm gesture hearted her, filling her with hope.

    حرکت صمیمانه او را دلگرم و سرشار از امید کرد.

    A simple smile can hearten someone who feels alone.

    یک لبخند ساده می‌تواند کسی را که احساس تنهایی می‌کند دلگرم کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد heart

    1. noun person’s emotions
      Synonyms:
      feeling sensitivity sympathy love compassion understanding concern affection pity tenderness sentiment disposition nature character temperament inclination response humanity soul relish zest benevolence gusto palate
      Antonyms:
      head
    1. noun courage
      Synonyms:
      bravery nerve spirit guts pluck boldness resolution will purpose fortitude gallantry mettle spunk moxie dauntlessness mind soul
      Antonyms:
      fear cowardice
    1. noun essence, central part
      Synonyms:
      center core focus middle gist hub root soul crux kernel nucleus pith quick nub basic bottom line focal point marrow nitty-gritty quintessence seat polestar bosom coal and ice
      Antonyms:
      surface outside periphery exterior exteriority
    1. noun blood-pumping organ in an animate being
      Synonyms:
      ticker cardiac organ vascular organ

    Collocations

    break one's heart

    قلب کسی را شکستن، متأثر کردن

    strain to one's bosom (or heart)

    تنگ در آغوش گرفتن، به سینه فشردن

    steal someone's heart

    قلب کسی را ربودن

    cross one's heart

    (به منظور نشان دادن صداقت و سوگند خوردن) با انگشت روی قلب خود نشان صلیب کشیدن

    Idioms

    at heart

    اصلاً، اساساً، در بنیاد، درسرشت، قلباً

    dear to one's heart

    باارزش، ارزشمند، گرانقدر، گرامی، عزیز

    by heart

    از حفظ، از بر

    have a heart

    مهربان بودن، رأفت داشتن، دل‌رحم بودن، رحم کردن

    take heart

    امیدوار شدن، شاد و خوش‌بین شدن، دلگرم شدن

    Idioms بیشتر

    heart and soul

    از دل و جان، با تمام نیرو

    after one's own heart

    آن‌جور که دل (کسی) می‌خواهد، مطابق میل و سلیقه‌ی شخص

    change of heart

    تغییر عقیده (یا احساس یا وابستگی)

    eat one's heart out

    سخت غصه خوردن یا دادن، جوش به دل (کسی) دادن

    do one's heart good

    خوشحال کردن (خود را)، خرسند کردن

    from (the bottom of) one's heart

    از ته دل، با کمال خلوص و صمیمیت

    have one's heart at one's mouth (or boots)

    دلهره داشتن، دلواپس بودن، نگرانی داشتن

    have one's heart in the right place

    خوش قلب بودن، منظور بدی نداشتن

    in one's heart of hearts

    از ته دل، اساسی، قلباً، در اعماق ضمیر کسی

    lose one's heart (to)

    عاشق (کسی) شدن، دلباختن، دلباخته شدن

    my (or his, etc.) heart bleeds (for someone)

    (برای کسی) خیلی تأسف می‌خورم، (برای کسی) دلم می‌سوزد.

    near one's heart

    عزیز کسی بودن، جگرگوشه‌ی کسی بودن، (برای کسی) بسیار مهم بودن

    set one's heart at rest

    خیال خود را راحت کردن، غصه نخوردن، از دلواپسی درآمدن

    set one's heart on

    (دائماً) طلب کردن، از ته دل خواستن، واسرنگیدن

    steal one's heart

    عشق کسی را جلب کردن، (کسی را) عاشق خود کردن، دلباخته کردن

    take to heart

    1- (با دقت) گوش فرا دادن، (حرف کسی را) به گوش گرفتن، بر دل (خود) نشاندن، مورد ملاحظه‌ی جدی قرار دادن 2- رنجیده شدن، (حرف کسی را) به دل گرفتن

    to one's heart's content

    به حد وفور، تا دل شخص بخواهد

    تا دل (کسی) بخواهد، تا سرحد سیری

    wear one's heart on one's sleeve

    احساسات خود را زود بروز دادن، صاف و ساده بودن، دل‌نازک بودن، دلسوز بودن

    with all one's heart

    1- از ته دل، قلباً

    2- با کمال میل

    with half a heart

    با دودلی، با تردید

    weep one's heart out

    از ته دل گریه و زاری کردن

    from the bottom of my heart

    از ته دل، از صمیم قلب

    cockles of one's heart

    اعماق قلب، (از) ته دل

    let one's heart rule one's head

    احساسات را بر عقل خود چیره کردن

    open one's heart

    1- راز دل خود را گفتن، درد دل کردن 2- سخاوت به خرج دادن

    lose one's heart

    عاشق شدن

    لغات هم‌خانواده heart

    • noun
      heart, heartlessness, heartiness
    • adjective
      heartened, heartening, heartless, hearty
    • verb - transitive
      hearten
    • adverb
      heartily, heartlessly, hearteningly

    سوال‌های رایج heart

    معنی heart به فارسی چی میشه؟

    کلمه "heart" در زبان انگلیسی به معنای "قلب" است و به طور کلی به دو مفهوم اصلی اشاره دارد: یکی از جنبه‌های فیزیولوژیکی و دیگری از جنبه‌های عاطفی و معنوی. در ادامه به بررسی این دو جنبه و نکات جالب مرتبط با آن می‌پردازیم.

    جنبه فیزیولوژیکی

    قلب یک عضو حیاتی در بدن انسان و بسیاری از موجودات زنده است که وظیفه پمپاژ خون به تمام نقاط بدن را بر عهده دارد. این عضو به شکل یک عضله توخالی و به اندازه یک دست بسته است و در قسمت میانی قفسه سینه قرار دارد. قلب به چهار بخش اصلی تقسیم می‌شود: دو دهلیز و دو بطن. خون اکسیژن‌دار از ریه‌ها به دهلیز چپ می‌آید و سپس به بطن چپ منتقل می‌شود تا به سراسر بدن پمپاژ شود. همچنین، خون غنی از دی‌اکسید کربن از بدن به دهلیز راست و سپس به بطن راست منتقل می‌شود تا به ریه‌ها فرستاده شود.

    جنبه عاطفی و معنوی

    قلب علاوه بر نقش فیزیولوژیکی، در فرهنگ‌ها و ادبیات به عنوان نماد عشق، احساس و عواطف نیز شناخته می‌شود. در بسیاری از فرهنگ‌ها، قلب به عنوان مرکز احساسات انسانی تلقی می‌شود. عباراتی همچون "قلب شکسته" یا "قلب شاد" به وضوح نشان‌دهنده ارتباط عمیق بین قلب و عواطف انسانی است.

    نکات جالب

    - قلب و احساسات: در ادبیات و شعر، قلب به عنوان نماد عشق و محبت استفاده می‌شود. به عنوان مثال، در روز ولنتاین، قلب‌ها به عنوان نماد عشق هدیه داده می‌شوند.

    - قلب و سلامت: سلامت قلب یکی از مهم‌ترین جنبه‌های سلامتی کلی بدن است. بسیاری از بیماری‌ها مانند بیماری‌های قلبی عروقی می‌توانند ناشی از سبک زندگی ناسالم باشند.

    - قلب در فرهنگ‌ها: در فرهنگ‌های مختلف، قلب معانی متفاوتی دارد. به عنوان مثال، در فرهنگ چینی، قلب به عنوان مرکز احساسات و تفکر شناخته می‌شود.

    - قلب در علم: در علم پزشکی، تحقیقات زیادی در زمینه عملکرد قلب و درمان بیماری‌های قلبی انجام شده است. تکنیک‌هایی مانند جراحی قلب باز و پیوند قلب از جمله پیشرفت‌های پزشکی در این زمینه هستند.

    گذشته‌ی ساده heart چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده heart در زبان انگلیسی hearted است.

    شکل سوم heart چی میشه؟

    شکل سوم heart در زبان انگلیسی hearted است.

    شکل جمع heart چی میشه؟

    شکل جمع heart در زبان انگلیسی hearts است.

    وجه وصفی حال heart چی میشه؟

    وجه وصفی حال heart در زبان انگلیسی hearting است.

    سوم‌شخص مفرد heart چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد heart در زبان انگلیسی hearts است.

    ارجاع به لغت heart

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «heart» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/heart

    لغات نزدیک heart

    • - hearsay evidence
    • - hearse
    • - heart
    • - heart ache
    • - heart and soul
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.