با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Disposition

ˌdɪspəˈzɪʃn ˌdɪspəˈzɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2
شخصیت، مشرب، خلق‌وخو، مزاج، حالت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- He has a warm and friendly disposition.
- او شخصیت گرم و مهربانی دارد.
- She woke up with a nasty disposition.
- او با خلق بدی از خواب بیدار شد.
noun formal
تمایل، گرایش
- a disposition to deceive
- تمایل به فریب دادن
- The human disposition to war and violence
- تمایل بشر به جنگ و خشونت
noun countable uncountable
فروش، فروش دارایی، واگذاری (پول یا ملک)
- The disposition of the estate was a lengthy process.
- واگذاری دارایی یک فرآیند طولانی بود.
- The disposition of the company's assets was handled by a team of lawyers.
- فروش دارایی‌های شرکت توسط تیمی از وکلا انجام شد.
noun uncountable
حقوق رسیدگی (در دادگاه)
- The disposition of the legal case was finally reached after months of deliberation.
- سرانجام پس از ماه‌ها بحث و بررسی، رسیدگی به پرونده‌ی قضایی به نتیجه رسید.
- The court's disposition of the case was fair and just.
- رسیدگی دادگاه به پرونده منصفانه و عادلانه بود.
noun
طرز قرارگیری، شکل قرارگیری، چیدمان، استقرار
- The disposition of the artillery was shown on the map.
- طرز قرارگیری توپخانه روی نقشه نشان داده شد.
- The teacher changed the students' disposition.
- معلم شکل قرارگیری دانش‌آموزان را تغییر داد.
noun
اختیار، قدرت اختیار
- The highest power of man is the power of disposition.
- والاترین قدرت انسان، قدرت اختیار است.
- Man has disposition.
- انسان دارای قدرت اختیار است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disposition

  1. noun personal temperament
    Synonyms: bag, being, bent, bias, cast, character, complexion, constitution, cup of tea, druthers, emotions, flash, frame of mind, groove, habit, humor, identity, inclination, individualism, individuality, leaning, make-up, mind-set, mood, nature, penchant, personality, predilection, predisposition, proclivity, proneness, propensity, readiness, spirit, stamp, temper, tendency, tenor, thing, tone, type, vein
  2. noun arrangement, management of a situation
    Synonyms: adjustment, classification, control, decision, direction, disposal, distribution, grouping, method, order, ordering, organization, placement, plan, regulation, sequence
    Antonyms: disarrangement, mismanagement

ارجاع به لغت disposition

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disposition» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disposition

لغات نزدیک disposition

پیشنهاد بهبود معانی