گذشتهی ساده:
orderedشکل سوم:
orderedسومشخص مفرد:
ordersوجه وصفی حال:
orderingشکل جمع:
ordersسفارش، درخواست
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
We received a large order of office supplies this morning.
ما صبح امروز، سفارش بزرگ لوازم اداری دریافت کردیم.
You can place your order online and receive it tomorrow.
میتوانید سفارش خود را به صورت آنلاین ثبت کنید و فردا تحویل بگیرید.
engines built to the order of the ministry
موتورهایی که طبق سفارش وزارتخانه ساخته شدهاند
an order for goods or services
سفارش کالا یا خدمات
سفارش (محصول یا غذای سفارش دادهشده)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The order arrived in good condition.
کالاهای سفارشدادهشده سالم به دستمان رسید.
The waiter brought our orders to the table within ten minutes.
گارسون سفارشهای ما را ظرف ده دقیقه به میز آورد.
The customer was not satisfied with the quality of the order.
مشتری از کیفیت سفارش راضی نبود.
to deliver a grocery order
اجناس سفارشی از دکان بقالی را تحویل دادن
an order of coleslaw
یک پرس سالاد کلم
ترتیب، چینش، نظم، چیدمان
They stood in a line in order of height.
آنها به ترتیب قد در خط ایستادند.
The documents are all out of order. I can't find anything!
تمام اسناد به هم ریختهاند. نمیتوانم چیزی پیدا کنم!
Please arrange the books in alphabetical order.
لطفاً کتابها را به ترتیب حروف الفبا بچینید.
Don't speak out of order!
خارج از نوبت صحبت نکنید!
The troops advanced in good order.
لشگریان بهطور منظم پیشروی کردند.
the established order
ترتیب معمول
according to the following order
طبق ترتیب زیر
the word order of a sentence
ترتیب واژهها در یک جمله
دستور، فرمان، حکم، امر
معمولاً به شکل جمع استفاده میشود
He failed to carry out his superior's orders.
او در انجام اوامر مافوق خود کوتاهی کرد.
He refuses to take orders.
او از پذیرش دستور خودداری میکند.
By whose order?
به دستور چه کسی؟
He works hard in order to make more money.
او سخت کار میکند تا پول بیشتری بهدست آورد.
دستور، حکم، فرمان (رسمی و اداری)
She sent a written order to the bank to transfer the funds.
او دستور کتبیای به بانک برای انتقال وجه ارسال کرد.
The judge gave an order that the children be returned to their mother.
قاضی حکمی صادر کرد که بچهها به مادرشان بازگردانده شوند.
court order
حکم دادگاه
نظم، سامان، ترتیب، روال
She likes everything in her office to be in perfect order.
او دوست دارد همهچیز در دفترش کاملاً سامان داشته باشد.
We must have order or else we shall perish.
باید نظم و ترتیب داشته باشیم والا نابود خواهیم شد.
She couldn’t focus until everything in the room was in perfect order.
تا زمانی که همهچیز در اتاق کاملاً مرتب نباشد، او نمیتوانست تمرکز کند.
to restore order in a lawless society
از سر گیری نظم و ترتیب در یک جامعهی بیقانون
وضع درست، قابل استفاده، سالم، روبهراه، کارکرد صحیح
Make sure the equipment is in order before starting the experiment.
قبلاز شروع آزمایش مطمئن شوید که تجهیزات سالم هستند.
The old machine is still in order despite its age.
آن دستگاه قدیمی با وجود سنش هنوز قابل استفاده است.
The factory is now in working order.
کارخانه اکنون خوب کار میکند.
The motor is not in working order.
موتور خراب است.
I found the piano in the worst possible order.
پیانو را در بدترین وضع ممکن یافتم.
The radio is out of order.
رادیو خراب است.
نظم، انضباط، قانون
The principal emphasized the importance of keeping order in the school.
مدیر بر اهمیت حفظ انضباط در مدرسه تأکید کرد.
Order was finally restored in the city after days of chaos.
پساز چند روز هرجومرج، سرانجام نظم در شهر برقرار شد.
نظام، ساختار (سیاسی یا اجتماعی)
The collapse of the old order resulted in widespread social upheaval.
سقوط نظام قدیمی منجر به ناآرامیهای اجتماعی گسترده شد.
Changes in the political order led to greater freedoms and human rights.
تغییرات در ساختار سیاسی منجر به آزادیها و حقوق بشر بیشتر شد.
the medieval economic order
نظام اقتصادی قرون وسطی
the new order in literary criticism
روش نوین در نقد ادبی
a world power of the first order
قدرت جهانی برتر
فرقه، طریقت، دسته، طبقه، انجمن
He entered a monastery to become part of the Benedictine Order.
او به صومعهای وارد شد تا بخشی از طریقت بندیکتینی شود.
The Franciscans are one of the most well-known religious orders in Christianity.
فرانسسیها یکی از معروفترین فرقههای مذهبی در مسیحیت هستند.
the higher orders of the society
طبقات بالاتر اجتماع
the priestly order
طبقهی کاهنان (کشیشان)
نشان، رتبه، گروه، دسته
Being inducted into such an order is a testament to a lifetime of service and sacrifice.
عضویت در چنین گروههایی گواهی بر یک عمر خدمت و فداکاری است.
She received the highest honor from her country, becoming a member of the Order of the British Empire.
او بالاترین افتخار را از کشورش دریافت کرد و عضو دستهی امپراتوری بریتانیا شد.
the order of merit
نشان لیاقت
سطح، درجه، نوع، گونه، مرتبه، مقیاس، ابعاد، وسعت
An order of mind which is perpetually modern.
نوعی تفکر که تا ابد امروزی است.
The damage was of such an order that the entire system had to be rebuilt.
خسارت در مقیاسی بود که کل سیستم باید از نو ساخته میشد.
The earthquake caused damage of a significant order.
این زلزله، خساراتی با وسعت قابل توجهی به بار آورد.
Explosions were divided into two general types: low order and high order.
انفجارها به دو نوع کلی تقسیم شدند: حد پایین و حد بالا (ضعیف و شدید).
sentiments of a high order
احساسات از نوع عالی
products of low order
محصولات نامرغوب
emergencies of this order
اینگونه سانحهها
زیستشناسی راسته، رده، تیره، گروه، دسته
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی زیستشناسی
Many flowering plants are classified within the order Lamiales.
بسیاری از گیاهان گلدار در راستهی نعناسانان طبقهبندی میشوند.
The order Primates includes humans, monkeys, and apes.
ردهی نخستیها شامل انسانها، میمونها و کَپیها میشود.
معماری سبک، شیوه، روش، نظام معماری
Romans later developed the Tuscan and Composite orders.
رومیان بعدها شیوههای توسکانی و ترکیبی را توسعه دادند.
The three main orders of Greek architecture are Doric, Ionic, and Corinthian.
سه سبک اصلی معماری یونان باستان شامل دوریک، ایونیک و کورنتین هستند.
انگلیسی بریتانیایی (of the order of) حدوداً، نزدیک به، در حدود، تقریباً، حولوحوش
در انگلیسی بریتانیایی از in the order of هم استفاده میشود.
در انگلیسی آمریکایی از on the order of استفاده میشود.
The total loss is of the order of 10 percent of their revenue.
کل ضرر در حدود ۱۰ درصد از درآمد آنهاست.
The project will take time of the order of several months.
این پروژه زمانی نزدیک به چند ماه نیاز دارد.
a population of the order of 40.000
جمعیتی حدود ۴۰ هزار نفر
سفارش کردن، درخواست دادن، تقاضا کردن (معمولاً در رستوران یا مغازه)
I ordered two hamburgers and a cup of coffee.
من دو همبرگر و یک فنجان قهوه سفارش دادم.
She ordered a book online and it arrived in two days.
او کتابی را بهصورت آنلاین سفارش داد و در عرض دو روز رسید.
to order merchandise
کالا سفارش دادن
The ordered shoes were delivered yesterday.
کفشهای سفارشی دیروز تحویل داده شد.
دستور دادن، فرمان دادن، امر کردن، حکم کردن
The soldiers were ordered to advance.
به لشگریان فرمان پیشروی داده شد.
He ordered me out of the house.
به من دستور داد که از خانه بروم.
The judge ordered him to be arrested.
قاضی حکم بازداشت او را صادر کرد.
Don't order me around, I am not your servant!
به من تحکم نکن، نوکرت نیستم!
نظم دادن، مرتب کردن، ردیف کردن، تنظیم کردن، به ترتیب چیدن، سروسامان دادن
Please order these files chronologically.
لطفاً این پروندهها را به ترتیب زمانی مرتب کنید.
Sherry ordered the chairs around the table.
شری صندلیها را دور میز چید.
I am going to order my affairs and then leave.
میخواهم کارهایم را سروسامان دهم و بعد اینجا را ترک کنم.
The names were ordered by date of birth.
نامها بر اساس تاریخ تولد تنظیم شده بودند.
ordered numbers
اعداد مرتب، شمارههای رایانه
an ordered society
اجتماع منظم
تحکم کردن، دستور دادن، امر و نهی کردن، یکریز دستور دادن
بنا به دستور، طبق حکم، به فرمان
جلسه را آغاز کردن، اعلام شروع جلسه را کردن
تا اینکه، برای اینکه
بهسرعت، بدون تأخیر، بیمعطلی، زود
حواله پول
سفارش داده شده (ولی هنوز تحویل نشده)
به مقیاس، در حدود، تا اندازهای همانند
قانون و نظم عمومی، نظم و قانون، احترام به قانون و نظم اجتماعی
منظم و مرتب کردن، سامان بخشیدن
طبق سفارش، سفارشی، طبق دستور
در وجه، به حواله کرد
ترتیب واژهها، ترتیب لغات (ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله)
برقراری نظم، بازگرداندن نظم
فروپاشی نظم و قانون
سفارش دادن
کاملاً غیرقابل قبول، کاملاً بیجا، خراب
غذای بیرونبر سفارش دادن
نظم و قانون از بین میرود
جلسه را رسمی کردن، (در جلسه) درخواست رعایت سکوت را کردن
(امریکا - عامیانه) کار دشوار
دادزنان دستور دادن
set (or put) one's house in order
سامان بخشیدن، سر و سامان دادن
خراب، ازکارافتاده، معیوب، غیرفعال، مشکلدار، غیرقابل استفاده
(بهطور) بههمریخته، نامنظم، نامرتب، درهمبرهم، بیقاعده
نامناسب، ناشایست، ناپسند، نابجا، بیجا، خلاف ادب، خلاف عرف
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «order» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/order