امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Confuse

kənˈfjuːz kənˈfjuːz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    confused
  • شکل سوم:

    confused
  • سوم‌شخص مفرد:

    confuses
  • وجه وصفی حال:

    confusing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
مغشوش شدن، با هم اشتباه کردن، آسیمه کردن، گیج کردن، دستپاچه کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The outbreak of war confused all our plans.
- آغاز جنگ همه‌ی نقشه‌های ما را به هم زد.
- Her words confused me.
- از حرف‌های او ماتم برد.
- His explanations confused me further.
- توضیحات او مرا بیش از پیش گیج کرد.
- Do not confuse him with his brother!
- او را با برادرش اشتباه نکن!
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد confuse

  1. verb bewilder someone
    Synonyms:
    abash addle amaze astonish baffle becloud bedevil befuddle bemuse cloud clutter complicate confound darken daze demoralize discomfit discompose disconcert discountenance disorient distract embarrass faze fluster fog frustrate fuddle involve lead astray mess up misinform mislead mortify muddle mystify nonplus obscure perplex perturb puzzle rattle render uncertain shame stir up stump throw off throw off balance trouble unhinge unsettle upset worry
    Antonyms:
    clarify clear up enlighten explain
  1. verb mix up; involve
    Synonyms:
    bedlamize blend clutter confound disarrange disarray discombobulate discreate disorder disorganize embroil encumber entangle intermingle involve jumble litter mess up mingle mistake muddle muss up rumple snarl up tangle tousle tumble
    Antonyms:
    order organize separate

لغات هم‌خانواده confuse

  • verb - transitive
    confuse

ارجاع به لغت confuse

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «confuse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/confuse

لغات نزدیک confuse

پیشنهاد بهبود معانی