گذشتهی ساده:
puzzledشکل سوم:
puzzledسومشخص مفرد:
puzzlesوجه وصفی حال:
puzzlingشکل جمع:
puzzlesگیچ کردن، آشفته کردن، متحیر شدن، لغز، معما، چیستان، جدول معما
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her strange disease puzzled the doctors.
بیماری عجیب او دکترها را سردرگم کرد.
The neighbors were puzzled by her behaviour.
همسایهها از رفتار او هاجوواج شده بودند.
a puzzling problem
مسئلهی گیجکننده
Questions having to do with the creation of the world puzzle most of us.
پرسشهای مربوط به آفرینش جهان اکثر ما را سرگشته میکنند.
She puzzled over the choice of a husband for months.
ماهها دربارهی انتخاب شوهر به تفکر پرداخت.
I puzzled over her words and tried to understand her meaning.
دربارهی حرفهای او در اندیشه بودم و میکوشیدم منظور او را درک کنم.
the puzzle of the bridegroom's disappearance
معمای غیب شدن داماد
(با تفکر و تعمق) حل کردن، پی بردن
فکر خود را بر چیزی متمرکز کردن، مورد تفکر عمیق قرار دادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «puzzle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/puzzle