امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Confound

kənˈfaʊnd kənˈfaʊnd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    confounded
  • شکل سوم:

    confounded

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
پریشان کردن، گیج کردن، عاجز کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The juggler's performance confounded everyone.
- نمایش شعبده‌باز همه را مبهوت کرد.
- to confound an enemy
- دشمن را هاج و واج کردن
- Confound you!
- لعنت بر تو!
- Confound it! I've lost the key again!
- خاک برسرم! دوباره کلید را گم کردم!
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد confound

  1. verb confuse
    Synonyms:
    abash amaze astonish astound baffle befog bewilder blend bug commingle confute discombobulate discomfit discountenance dumbfound embarrass faze fiddle flabbergast jumble metagrobolize misidentify mix mix up mystify nonplus perplex pose puzzle rattle screw up startle surprise throw
    Antonyms:
    clarify clear up enlighten explain make clear relate

ارجاع به لغت confound

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «confound» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/confound

لغات نزدیک confound

پیشنهاد بهبود معانی