با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Startle

ˈstɑːrtl ˈstɑːtl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    startled
  • شکل سوم:

    startled
  • سوم شخص مفرد:

    startles
  • وجه وصفی حال:

    startling
  • شکل جمع:

    startles

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
از جا پراندن، تکان دادن، رم دادن، رمانیدن، وحشت‌زده شدن، جهش، پرش، وحشت‌زدگی
- She startled to see the ghost of Bob.
- از دیدن روح باب نزدیک بود زهره‌ترک بشود.
- Some babies startle easily.
- برخی از نوزادان زود هراسان می‌شوند.
- a startling news
- خبر تکان‌دهنده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد startle

  1. verb frighten, surprise
    Synonyms: affright, agitate, alarm, amaze, astonish, astound, awe, bolt, consternate, floor, fright, give a turn, jump, make jump, rock, scare, scare to death, shake up, shock, spook, spring, spring something on, stagger, start, stun, take aback, terrify, terrorize
    Antonyms: calm, comfort, compose, expect

ارجاع به لغت startle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «startle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/startle

لغات نزدیک startle

پیشنهاد بهبود معانی