فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Startle

ˈstɑːrtl ˈstɑːtl

گذشته‌ی ساده:

startled

شکل سوم:

startled

سوم‌شخص مفرد:

startles

وجه وصفی حال:

startling

شکل جمع:

startles

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb

از جا پراندن، تکان دادن، رم دادن، رمانیدن، وحشت‌زده شدن، جهش، پرش، وحشت‌زدگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

She startled to see the ghost of Bob.

از دیدن روح باب نزدیک بود زهره‌ترک بشود.

Some babies startle easily.

برخی از نوزادان زود هراسان می‌شوند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a startling news

خبر تکان‌دهنده

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد startle

  1. verb frighten, surprise
    Synonyms:
    scare amaze surprise alarm shock terrify astound astonish shake up agitate take aback jump floor stun awe scare to death start spook consternate give a turn rock affright terrorize spring make jump stagger bolt spring something on
    Antonyms:
    expect calm comfort compose

ارجاع به لغت startle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «startle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/startle

لغات نزدیک startle

پیشنهاد بهبود معانی