گذشتهی ساده:
startledشکل سوم:
startledسومشخص مفرد:
startlesوجه وصفی حال:
startlingشکل جمع:
startlesاز جا پراندن، تکان دادن، رم دادن، رمانیدن، وحشتزده شدن، جهش، پرش، وحشتزدگی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She startled to see the ghost of Bob.
از دیدن روح باب نزدیک بود زهرهترک بشود.
Some babies startle easily.
برخی از نوزادان زود هراسان میشوند.
a startling news
خبر تکاندهنده
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «startle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/startle