گذشتهی ساده:
expectedشکل سوم:
expectedسومشخص مفرد:
expectsوجه وصفی حال:
expectingپیشبینی کردن، چشم داشتن، انتظار داشتن
The expected storm did not occur.
توفان پیشبینیشده به وقوع نپیوست.
I expected you to write me letters.
توقع داشتم برایم نامه بنویسی.
Don't expect him to help!
از او انتظار کمک نداشته باش!
He expected you to give him a tip.
توقع داشت که به او انعام بدهی.
We expect guests tonight.
امشب قرار است مهمان بیاید.
انگاشتن، گمان کردن، پنداشتن
I expect those Indians are on their way to war.
فکر میکنم آن سرخپوستان عازم جنگ باشند.
(عامیانه) آبستن بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «expect» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/expect