با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Expect

ɪkˈspekt ɪkˈspekt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    expected
  • شکل سوم:

    expected
  • سوم‌شخص مفرد:

    expects
  • وجه وصفی حال:

    expecting

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive B1
منتظر بودن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
verb - intransitive
حامله بودن
- Mehri is expecting.
- مهری حامله است.
verb - transitive
پیشبینی کردن، چشم داشتن، انتظار داشتن
- The expected storm did not occur.
- توفان پیش‌بینی‌شده به وقوع نپیوست.
- I expected you to write me letters.
- توقع داشتم برایم نامه بنویسی.
- Don't expect him to help!
- از او انتظار کمک نداشته باش!
- He expected you to give him a tip.
- توقع داشت که به او انعام بدهی.
- We expect guests tonight.
- امشب قرار است مهمان بیاید.
verb - transitive
انگاشتن، گمان کردن، پنداشتن
- I expect those Indians are on their way to war.
- فکر می‌کنم آن سرخپوستان عازم جنگ باشند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد expect

  1. verb believe strongly; anticipate
    Synonyms: apprehend, assume, await, bargain for, bargain on, be afraid, calculate, conjecture, contemplate, count on, divine, envisage, feel, figure, forecast, foreknow, foresee, gather, hope, hope for, imagine, in the cards, look, look ahead to, look for, look forward to, predict, presume, presuppose, reckon, see coming, sense, suppose, surmise, suspect, take, think, trust, understand, wait for, watch for
  2. verb want, wish
    Synonyms: call for, count on, demand, exact, insist on, look for, rely upon, require

Collocations

لغات هم‌خانواده expect

ارجاع به لغت expect

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «expect» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/expect

لغات نزدیک expect

پیشنهاد بهبود معانی