گذشتهی ساده:
contemplatedشکل سوم:
contemplatedسومشخص مفرد:
contemplatesوجه وصفی حال:
contemplatingتعمق کردن، ژرفاندیشی کردن، مداقه کردن، تأمل کردن، اندیشیدن (به مدت طولانی و بهدقت)
He spent hours contemplating the creation.
او ساعتها دربارهی خلقت تعمق میکرد.
I often contemplate the meaning of life during my morning walks.
اغلب در هنگام پیادهروی صبحگاهی به معنای زندگی میاندیشم.
در فکر چیزی بودن، در نظر داشتن، بر آن بودن، قصد داشتن، در صدد چیزی بودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She contemplated the idea of starting her own business.
او در فکر راهاندازی کسبوکار خودش بود.
He is contemplating a trip to Shiraz.
او در فکر سفر به شیراز است.
نگریستن، خیره شدن، تماشا کردن، سیر کردن
He contemplated her face, trying to decipher her emotions.
به چهرهاش نگریست و سعی کرد احساسات او را رمزگشایی کند.
He stood there and contemplated the river landscape.
او آنجا ایستاد و به چشمانداز رودخانه خیره شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «contemplate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/contemplate