دیدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
I can't see without my glasses.
بدون عینک نمیتوانم ببینم.
Some animals can also see at night.
برخی جانوران در شب هم میبینند.
She went to India to see Taj Mahal.
برای دیدن تاجمحل به هند رفت.
those who see and those who are blind
آنان که میبینند و آنان که نابینا هستند
I like to see Moscow.
میل دارم مسکو را ببینم.
دیدن، مشاهده کردن، تماشا کردن (فیلم و برنامهی تلویزیونی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Have you seen the latest episode of your favorite show?
آیا تازهترین قسمت برنامهی محبوبت را دیدهای؟
I want to see that documentary everyone has been talking about.
میخواهم آن مستندی را تماشا کنم که همه دربارهی آن صحبت میکنند.
شاهد ... بودن (اغلب بهصورت مجهول میآید)
The Eighties saw an old world die and a new one come to birth.
دهههای هشتاد شاهد مرگ دنیای پیشین و تولد یک دنیای تازه بود.
Last week saw a sharp drop in stock prices.
هفتهی پیش شاهد سقوط شدید بهای سهام بود.
درک کردن، فهمیدن، متوجه شدن، پی بردن، دریافتن
I see your meaning.
مقصود شما را درک میکنم.
I soon saw through his lies.
به دروغهای او زود پی بردم.
Now I can see why she was worried.
حالا میفهمم چرا نگران بود.
He saw the opportunity of getting rich.
او دریافت که فرصت پولدار شدن را دارد.
When I thought about it, I saw that I should not go.
وقتی که دربارهی آن فکر کردم، متوجه شدم که نباید بروم.
I soon saw into her true motive.
زود انگیزهی راستین او را دریافتم.
دیدن، ملاقات کردن
If you see her, tell her.
اگر او را دیدی به او بگو.
I will see him tonight.
امشب او را ملاقات خواهم کرد.
Nobody can see him today.
امروز هیچکس نخواهد توانست او را ملاقات کند.
We went to Isfahan to see Aunt Batool.
برای دیدن خاله بتول به اصفهان رفتیم.
Seeing that you are ill, we can meet later.
چون بیمار هستید میتوانیم بعداً ملاقات کنیم.
رابطه داشتن (با کسی)
Nowadays he is seeing a blonde.
این روزها با یک زن مو طلایی رابطه دارد.
I can't believe she's seeing my ex-boyfriend now.
باورم نمیشه که حالا با دوستپسر قبلی من رابطه داره.
پنداشتن، قبول کردن
I can't see him as president.
نمیتوانم او را به عنوان رئیسجمهور بپندارم.
She saw it as her duty.
آن را وظیفهی خود میپنداشت.
همراهی کردن، مشایعت کردن، بدرقه کردن
I saw her home.
تا منزلش او را همراهی کردم.
He saw me to my car.
تا دم ماشین مرا مشایعت کرد.
We went to Mehrabad to see them off.
برای بدرقهی آنها به مهرآباد رفتیم.
اطمینان حاصل کردن
Please see that the windows are closed before we leave.
لطفاً پیش از رفتن ما اطمینان حاصل کنید که پنجرهها بسته است.
Please see that the package is delivered by noon.
لطفاً اطمینان حاصل کنید بسته تا ظهر تحویل داده میشود.
دین مقر اسقف، اسقفنشین، سراسقفنشین، مقر اسقف اعظم (مکانی که در آن کلیسای جامع وجود دارد و اسقف یا اسقف اعظم در آن قدرت دارند)
The historic see is a popular tourist destination for visitors interested in religious architecture.
اسقفنشین تاریخی یک مقصد گردشگری محبوب برای بازدیدکنندگان علاقهمند به معماری مذهبی است.
The see is a symbol of the church's influence in the region.
مقر اسقف نمادی از نفوذ کلیسا در منطقه است.
بررسی کردن، دیدن
He went to see for himself.
رفت که شخصاً بررسی کند.
See what they want.
ببین چه میخواهند.
خواندن
I cannot wait to see the new book by my favorite author.
بیصبرانه منتظر خواندن کتاب جدید نویسندهی محبوبم هستم.
I always make time to see the latest articles in my favorite magazine.
همیشه برای خواندن تازهترین مقالات در مجلهی محبوبم وقت میگذارم.
مراقب بودن، مواظب بودن، پاییدن
When she cooks, I see to the children.
وقتی او آشپزی میکند، من مواظب بچهها هستم.
See that he does it right.
بپا تا آن کار را درست انجام بدهد.
در نظر گرفتن، دیدن
Can you see me as someone you can trust?
آیا میتوانی مرا به عنوان فردی در نظر بگیری که بتوانی به او اعتماد کنی؟
I can't see her as a friend anymore.
دیگر نمیتوانم او را به عنوان یک دوست ببینم.
پذیرفتن، به حضور پذیرفتن، دیدن
The celebrity agreed to see a select few journalists for interviews.
سلبریتی پذیرفت که چند روزنامهنگار منتخب را برای مصاحبه بپذیرد.
Dr. Mehri sees patients only in the morning.
دکتر مهری فقط صبحها بیمار میپذیرد.
The president will see you tomorrow.
رئیسجمهور فردا شما را به حضور خواهد پذیرفت.
دیدن، نگاه کردن به، نظر کردن به (بهصورت امری)
see what flowers I have brought you!
ببین چه گلهایی برایت آوردهام!
o, see with your eyes...
از دیده نظر کن هان...
رسیدگی کردن، بررسی کردن، اقدام کردن، ترتیب (چیزی را) دادن
توجه کردن (از)، پاییدن، رسیدگی کردن
رسیدگی کردن
خوشامد گفتن
تا آنجایی که من میبینم، به عقیدهی من، بهنظر من
لوچ بودن، چپ چشم بودن، همهچیز را دوتا دیدن
مناسب پنداشتن، سزاوار دانستن
چون، به خاطر اینکه، نظر به اینکه
ارزش دیدن داشتن
برای آخرین بار دیدن
خداحافظ، تا بعداً، به امید دیدار مجدد
برای دیدنمان بیا.
(عامیانه) خدانگهدار، خداحافظ، به امید دیدار
کاملاً در توافق بودن، همعقیده بودن، توافق داشتن
کاملاً در توافق بودن. همعقیده بودن. همنظر بودن. تفاهم داشتن.
در عملیات جنگی درگیر شدن، وارد رزم شدن
بهآسانی یادگرفتن، مثل فوت آب بلد بودن
صلاح دانستن، صواب دانستن
see the handwriting on the wall
واقعهی بدی را پیشبینی کردن
تجربیات گسترده داشتن، دنیا دیده شدن
آشکار شدن، برملا شدن، اعلام شدن
جلو آدم مسخره مسخرهبازی درآوردن، جلو میمون میمونازی درآوردن
حالا آن را میبینی و سپس آن را نمیبینی، یکدفعه غیبش میزند
(عامیانه) خشمگین شدن یا بودن
sometimes one can't see the wood for the trees
گهگاه درختها نمیگذارند آدم جنگل را ببیند
برق از چشمان (کسی) پریدن
there are none so blind as those who will not see
آنان که چشم دارند و نمیبینند از همه کورترند
صبر کردن و در انتظار حوادث بودن
1- مایل یا آماده به انجام کاری بودن 2- انجامشدنی پنداشتن
میدونی
از رفتن کسی خوشحال شدن، از تمام شدن چیزی خوشحال بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «see» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/see