گذشتهی سادهی فعل see
I saw Jamshid.
جمشید را دیدم.
She saw the beautiful sunset from the hilltop.
او غروب زیبای خورشید را از بالای تپه دید.
اره کردن، با اره بریدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I sawed the wood.
چوب را اره کردم.
wood that saws easily
چوبی که به آسانی اره میشود
عقب و جلو کردن
to saw the air with one's hands
دستان خود را در هوا عقب و جلو کردن
to saw a knife through meat
گوشت را با چاقو عقب و جلو کردن
to saw a tune on a fiddle
با عقب و جلو کردن کمانچه آهنگی را نواختن
اره
crosscut saw
ارهی دوسر
handsaw
ارهی دستی
hacksaw
ارهی آهنبر
قدیمی ضربالمثل، امثالوحکم، پند، حکایت
The old saw suggests that honesty is the best policy.
ضربالمثل قدیمی نشان میدهد که صداقت بهترین سیاست است.
He always quotes the saw that time heals all wounds.
او همیشه حکایتی را نقل میکند که میگوید زمان تمام زخمها را التیام میبخشد.
ارهی نواری
(آمریکا - عامیانه) 1- خوابیدن 2- خرخر کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «saw» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/saw