نقشدار، منقوش (شیشه و پارچه و غیره)
She wore a dress with a figured pattern that caught everyone's attention at the party.
او لباسی با طرح نقشدار پوشیده بود که در مهمانی توجه همه را به خود جلب کرد.
the figured fabric on the couch
پارچهی منقوش روی مبل
موسیقی شماردار، عددی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The sheet music was written with figured chords to guide the pianist.
نت با آکوردهای شماردار نوشته شده بود تا پیانیست را راهنمایی کند.
The pianist glanced at the figured chords before beginning to play the piece.
پیانیست پیش از شروع به نواختن قطعه، به آکوردهای عددی نگاه کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «figured» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/figured