همچنین در معنای چهارم میتوان از cost sth out بهجای cost استفاده کرد.
گذشتهی ساده و شکل سوم این لغت در معنای چهارم costed است.
هزینه، قیمت، بها، ارزش، خرج
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
the cost of repairing the house
هزینهی تعمیر خانه
transportation and other costs
حملونقل و هزینههای دیگر
How much did the apples cost?
قیمت سیبها چقدر بود؟
The cost of living has gone up.
هزینهی زندگی بالا رفته است.
the costs involved in moving to a new house
مخارج مربوط به اسبابکشی به خانهی جدید
the cost-of-living index
شاخص هزینهی زندگی
(غیرمالی) بها، ارزش، قیمت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the cost of his success
بهای موفقیت او
victory at any cost
پیروزی به هر قیمت
هزینه داشتن، قیمت داشتن، خرج برداشتن
They (it) didn't cost much.
زیاد خرج برنداشت.
How much does this cost?
قیمت این چند است؟
(هزینه را) برآورد کردن، محاسبه کردن، حساب کردن
Production also needs to be costed out.
هزینهی فرآوری نیز باید برآورد شود.
She will cost the renovation project before making a decision.
او قبلاز تصمیمگیری هزینهی پروژهی نوسازی را محاسبه میکند.
موجب از دست دادن چیزی شدن، به قیمت چیزی تمام شدن، گران تمام شدن
It cost him his health.
به قیمت سلامتیاش تمام شد.
victory cost them dearly
پیروزی برایشان گران تمام شد
This mistake will cost you.
این اشتباه برایت گران تمام خواهد شد.
حقوق هزینهی دادرسی، تعرفهی خدمات قضایی (مبلغی است که مراجع قضایی یا غیرقضایی هنگام شروع رسیدگی یا ارائهی خدمات دریافت میکنند)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی حقوق
He was surprised by the total cost of the court proceedings.
او از مجموع هزینهی دادرسی متعجب شد.
The judge determined the cost based on the complexity of the case.
قاضی تعرفهی خدمات قضایی را براساس پیچیدگی پرونده تعیین کرد.
قیمت تمامشده
Shoes sold at cost in the sale.
کفشهایی که در حراج به قیمت تمامشده به فروش میرفت.
to do cost accounting
قیمت تمامشده را حساب کردن
به هر قیمتی که شده
به هر قیمتی که شده (در جملههای منفی)
سرشکن هزینه، تخصیص هزینه
قیمت تمامشده
درس عبرت، به هزینهی کسی
برآوردکننده، حسابدار
حساب هزینهی تمامشده، حساب برآورد هزینه
خیلی گران بودن، خیلی آب خوردن، هزینهی زیادی برداشتن، به قیمت خون آدم بودن
تقاص پس دادن، ضرر چیزی را کشیدن، خسارت دیدن
charge (or cost or pay) (somebody) the earth
(انگلیس - عامیانه) بسیار گران بودن، خیلی تمام شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cost» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cost