فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Infuriate

ɪnˈfjʊrieɪt ɪnˈfjʊərieɪt

گذشته‌ی ساده:

infuriated

شکل سوم:

infuriated

سوم‌شخص مفرد:

infuriates

وجه وصفی حال:

infuriating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adjective adverb

آتشی کردن، بسیار خشمگین کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

His letter infuriated me.

نامه‌ی او مرا بسیار عصبانی کرد.

the infuriating bureaucracy of some government offices

دیوان‌سالاری خشم‌برانگیز برخی ادارات دولتی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد infuriate

  1. verb make angry
    Synonyms:
    anger irritate aggravate provoke rile enrage madden exasperate incense T-off make blood boil ire umbrage
    Antonyms:
    please make happy

ارجاع به لغت infuriate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «infuriate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/infuriate

لغات نزدیک infuriate

پیشنهاد بهبود معانی