با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Infuriate

ɪnˈfjʊrieɪt ɪnˈfjʊərieɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    infuriated
  • شکل سوم:

    infuriated
  • سوم شخص مفرد:

    infuriates
  • وجه وصفی حال:

    infuriating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive adjective adverb
    آتشی کردن، بسیار خشمگین کردن
    • - His letter infuriated me.
    • - نامه‌ی او مرا بسیار عصبانی کرد.
    • - the infuriating bureaucracy of some government offices
    • - دیوان‌سالاری خشم‌برانگیز برخی ادارات دولتی
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد infuriate

  1. verb make angry
    Synonyms: aggravate, anger, enrage, exasperate, incense, ire, irritate, madden, make blood boil, provoke, rile, T-off, umbrage
    Antonyms: make happy, please

ارجاع به لغت infuriate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «infuriate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/infuriate

لغات نزدیک infuriate

پیشنهاد بهبود معانی