گذشتهی ساده:
infuriatedشکل سوم:
infuriatedسومشخص مفرد:
infuriatesوجه وصفی حال:
infuriatingآتشی کردن، بسیار خشمگین کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His letter infuriated me.
نامهی او مرا بسیار عصبانی کرد.
the infuriating bureaucracy of some government offices
دیوانسالاری خشمبرانگیز برخی ادارات دولتی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «infuriate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/infuriate