فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Incense

ˈɪnsens ɪnˈsens ˈɪnsens ɪnˈsens

گذشته‌ی ساده:

incensed

شکل سوم:

incensed

سوم‌شخص مفرد:

incenses

وجه وصفی حال:

incensing

شکل جمع:

incenses

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb

بخور دادن به، سوزاندن، بخور خوشبو، تحریک کردن، برانگیزاندن، خشمگین کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

to burn incense

(اسپند و غیره) دود کردن، عود و عنبر سوزاندن

His words incensed me.

حرف‌های او مرا آتشی کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد incense

  1. noun strongly fragrant smoke
    Synonyms:
    odor scent aroma perfume spice essence bouquet frankincense myrrh fuel flame redolence balm burnt offering punk
  1. verb make very angry
    Synonyms:
    anger irritate bother provoke exasperate enrage infuriate madden rile inflame excite fire up mad disgust ire egg on get under one’s skin make angry make blood boil make see red get a rise out of ask for it umbrage
    Antonyms:
    calm please comfort

Collocations

incense burner

مجمر، آتشدان

ارجاع به لغت incense

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «incense» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/incense

لغات نزدیک incense

پیشنهاد بهبود معانی