گذشتهی ساده:
flamedشکل سوم:
flamedسومشخص مفرد:
flamesوجه وصفی حال:
flamingشکل جمع:
flamesشعله، زبانهآتش، الو، تب و تاب، شور عشق، تابش
a flameless fire
آتش بیشعله
the flames of a gas stove
شعلههای چراغ گاز
The building was in flames.
ساختمان در کام شعلههای آتش بود.
to burst into flame
زبانه کشیدن، شعلهور شدن
The flowers were a scarlet flame.
گلها همچون شعلههای قرمز بودند.
flames of indignation
شعلههای آزردگی و خشم
one of her old flames
یکی از عشاق قدیمی او
شعله زدن، زبانه کشیدن، مشتعل شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
suddenly the building flamed up.
ناگهان ساختمان آتش گرفت.
his face was flaming with anger.
چهرهاش از خشم قرمز شده بود (خشم از سیمایش میبارید).
her eyes were flaming furiously.
شرارههای خشم از چشمانش میبارید.
to flame the roast with brandy
گوشت گاو بریانشده را با براندی شعلهور کردن
flame up (or out)
شعلهور شدن، زبانه کشیدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «flame» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flame