گذشتهی ساده:
lovedشکل سوم:
lovedسومشخص مفرد:
lovesوجه وصفی حال:
lovingشکل جمع:
lovesتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
عاشق کسی بودن
بهخاطر عشق، بهخاطر علاقه (نه پول و غیره)
عاشق، اسیر عشق، شیدا، واله، شیفته
موردعلاقه، عزیز(ان)
1- جماع کردن، همخوابی کردن 2- ماچ و بوسه کردن
عشق حقیقی، عشق راستین
عاشق شدن، دل باختن، دل دادن
عشق خود را از دست دادن (نسبت به کسی)
بهخاطر، بهواسطه، به عشق
عشق بر همه چیز پیروز میشود.
عشق کور است
بین دو نفر عشق و علاقهای وجود نداشتن
بههیچوجه، ابداً
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «love» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/love