گذشتهی ساده:
lovedشکل سوم:
lovedسومشخص مفرد:
lovesوجه وصفی حال:
lovingشکل جمع:
lovesدوست داشتن، عاشق بودن، علاقه داشتن، عشق ورزیدن (بین دو شخص بهصورت رومانتیک یا بین اعضای خانواده)
I love my parents deeply, even though we argue sometimes.
پدر و مادرم را عمیقاً دوست دارم، حتی اگر گاهی با هم جروبحث کنیم.
They fell in love at university and got married soon after.
آنها در دانشگاه عاشق هم شدند و کمی بعد ازدواج کردند.
I love you.
تورا دوست دارم.
God loves his creatures.
خدا بندگان خود را دوست دارد.
a husband who loves his wife more than anything else
شوهری که زن خود را از هر چیز دیگر بیشتر دوست دارد
a plant that loves shade
گیاهی که سایه دوست است
an invitation for you and your loved ones
دعوتی برای شما و عزیزانتان
دوست داشتن، عاشق بودن، دیوانهی چیزی بودن، علاقه داشتن (بسیار زیاد به چیز یا موضوعی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I love ice cream.
من بستنی دوست دارم.
The kids just love that cartoon.
بچهها واقعاً آن کارتون را دوست دارن.
My grandmother loves gardening.
مادربزرگم عاشق باغبانی است.
عشق، علاقه، دوست داشتن (بین دو شخص بهصورت رومانتیک یا بین اعضای خانواده)
She fell in love with her teacher.
او عاشق معلمش شد.
They met and fell in love.
آنها یکدیگر را ملاقات کردند و عاشق هم شدند.
Their love led to marriage.
عشق آنها به ازدواج انجامید.
Are you in love?
عاشقی؟/ عاشق شدهای؟
Love of God is better than fear of God.
عشق به خدا از ترس از خدا بهتر است.
For the love of God, help me!
ترا بهخدا به من کمک کن!/بهخاطر خدا کمکم کن.
Leyli and Majnoon's love
عشق لیلی و مجنون
o,bird of dawn, learn love from the moth
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
you who are fully despairing, turn to love
ای که مأیوس از همه از سویی به سوی عشق رو کن
spring had come and you and love and hope...
بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید ...
a mother's love for her child
عشق مادر نسبت به فرزند خود
معشوقه، مشوق، یار، دلبر، عشق، محبوب، دلدار
He wrote a letter to his new love.
نامهای به عشق جدیدش نوشت.
My love, I've missed you.
دلدارم، دلم برایت تنگ شده بود.
My love's like a red, red rose.
یارم همچون گل سرخسرخ است.
انگلیسی بریتانیایی عزیزم، جانم، گلم، عزیز دلم (برای خطاب قرار دادن شخصی صمیمی)
Come here, love!
عزیز دلم، بیا اینجا!
Thanks for waiting, love.
ممنون که صبر کردی، عزیزم.
با عشق، با محبت، با مهر، دوستدار شما (در انتهای نامه برای دوستان و خانواده استفاده میشود)
همچنین میتوان از all my love و love from استفاده کرد.
Can’t wait to catch up soon. Love, Sara.
بیصبرانه منتظرم دوباره حرف بزنیم. دوستدار تو، سارا
Take care of yourself. Love, Reza.
مواظب خودت باش. با عشق، رضا
عشق، علاقه، اشتیاق، شیفتگی، دلبستگی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
Their shared love of hiking brought them together.
علاقهی مشترکشان به کوهنوردی آنها را به هم نزدیک کرد.
I am writing this dictionary mainly for love.
من این فرهنگ لغت را بیشتر از روی عشق مینویسم (تا پول).
love of learning
عشق به یادگیری
my father's love of the sea
علاقه پدرم به دریا
a love of music
عشق به موسیقی
the love of homeland
حب وطن
Give my love to your father.
سلام مهرآمیز مرا به پدرتان برسانید.
عشق، علاقه، دلخوشی
Music is his only love.
موسیقی یگانه عشق اوست.
Art became his new love after retirement.
بعداز بازنشستگی، هنر به دلخوشی جدیدش تبدیل شد.
ورزش (تنیس) امتیاز صفر، هیچ
The match ended with a final set of six–love.
بازی با ست نهایی شش–هیچ به پایان رسید.
He quickly took the lead at thirty–love.
او بهسرعت با امتیاز سی–هیچ پیش افتاد.
عاشق کسی بودن
عاشق شدن، دل باختن، دل دادن
بهخاطر عشق، بهخاطر علاقه (نه پول و غیره)
عاشق، اسیر عشق، شیدا، واله، شیفته
موردعلاقه، عزیز(ان)
1- جماع کردن، همخوابی کردن 2- ماچ و بوسه کردن
عشق حقیقی، عشق راستین
عشق یکطرفه
(دوران رنسانس به ویژه در ایتالیا) عشق درباری (نوعی عشق افلاطونی که در آثار شاعرانی مثل پترارک و سیدنی تجلی میکند)
دیوانه وار عاشق
عشق بزرگ / عشق عظیم
عشق زندگیات
دوست داشتن کسی بدون قید و شرط
دیوانهوار عاشق بودن
عشق پرشور
عشق کسی را پاسخ دادن، متقابلاً عاشق کسی بودن
عاشق شدن، دل باختن، دل دادن
عشق خود را از دست دادن (نسبت به کسی)
بهخاطر، بهواسطه، به عشق
عشق بر همه چیز پیروز میشود.
عشق کور است
بین دو نفر عشق و علاقهای وجود نداشتن
بههیچوجه، ابداً
دربارهی عشق و جنگ میتوان از هر ترفندی استفاده کرد.
عشق در نگاه اول، عشق در یک نگاه، عشق در اولین نگاه
گذشتهی ساده love در زبان انگلیسی loved است.
شکل سوم love در زبان انگلیسی loved است.
شکل جمع love در زبان انگلیسی loves است.
وجه وصفی حال love در زبان انگلیسی loving است.
سومشخص مفرد love در زبان انگلیسی loves است.
کلمهی «love» در زبان فارسی به «عشق» ترجمه میشود.
«عشق» یکی از ژرفترین، پیچیدهترین و در عین حال زیباترین مفاهیمی است که در تاریخ بشر وجود داشته است. این واژه در فرهنگها، زبانها و دورانهای مختلف، همواره معنایی قدرتمند و درعینحال متغیر به خود گرفته است. عشق میتواند نیرویی سازنده باشد، پیونددهندهی دلها، انگیزهای برای خلق و تحول، یا حتی عاملی برای رنج و فداکاری. شاید به همین دلیل است که هزاران سال است فلاسفه، شاعران، نویسندگان و هنرمندان تلاش کردهاند آن را درک، توصیف و تجربه کنند، اما هنوز هم هیچ تعریف واحد و جهانشمولی برای آن وجود ندارد.
در روانشناسی، عشق معمولاً بهعنوان ترکیبی از هیجان، صمیمیت، دلبستگی و گاهی میل جنسی توصیف میشود. مدلهای مختلفی برای تحلیل عشق پیشنهاد شدهاند؛ از جمله «مثلث عشق» استرنبرگ که آن را متشکل از سه مؤلفهی صمیمیت، اشتیاق و تعهد میداند. بسته به میزان و ترکیب این مؤلفهها، انواع مختلفی از عشق شکل میگیرند: عشق رمانتیک، عشق دوستانه، عشق کامل و غیره. آنچه در میان همهی این انواع مشترک است، تأثیر عمیق عشق بر احساس امنیت، معنا، و هویت فردی است.
از منظر فرهنگی و ادبی، عشق همیشه الهامبخش بوده است. از شعرهای عاشقانهی کلاسیک فارسی گرفته تا رمانهای عاشقانهی مدرن، از نقاشیهای رنسانسی تا ترانههای پاپ امروزی، عشق موضوعی است که بیپایان به آن پرداخته شده است. در ادبیات فارسی، «عشق» غالباً با مضامینی چون وصل و هجران، فنا و بقا، شور و رهایی پیوند خورده است. شخصیتهایی چون لیلی و مجنون، شیرین و فرهاد، یا رومئو و ژولیت، تجسمهایی افسانهای از قدرت عشق در برابر عقل، جامعه یا حتی مرگ هستند.
در روابط انسانی، عشق شکلی از پیوند عمیق عاطفی است که فراتر از علاقهی ساده یا احترام میرود. عشق میتواند میان دو شریک عاطفی، میان والدین و فرزندان، یا حتی میان دوستان واقعی شکل بگیرد. ویژگی برجستهی عشق، تمایل فرد به حمایت، فداکاری و درک عمیق از دیگری است. در روابط سالم، عشق همراه با احترام، آزادی، رشد متقابل و درک متقابل شکل میگیرد و به انسان حس تعلق، هدف و امنیت میبخشد.
اما عشق تنها وجه خوشایند ندارد. جنبهی دیگر آن، آسیبپذیری است. عشق میتواند همراه با ترس از دست دادن، حسادت، یا حتی وابستگی ناسالم باشد. نداشتن درک درست از عشق، میتواند منجر به روابط ناسالم، سو استفادهی عاطفی یا از خودگذشتگی افراطی شود. از همینرو، شناخت مرزهای عشق سالم و ناآگاهانه، اهمیت زیادی در رشد فردی و روابط انسانی دارد.
عشق مفهومی است فراتر از واژهها؛ تجربهای درونی، زنده و جاری. عشق میتواند التیامبخشترین نیروی جهان باشد؛ عاملی برای بخشش، برای ساختن، برای ماندن. شاید به همین دلیل است که حتی در عصر تکنولوژی، عشق همچنان از اساسیترین نیازهای انسان باقی مانده است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «love» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/love