پسندیدن، پذیرفتن، دوست داشتن
I don't go for ice cream.
بستنی دوست ندارم.
تلاش کردن برای به دست آوردن چیزی
She tripped me as I went for the ball.
او مرا در حالی که در تلاش برای بدست آوردن توپ بودم به زمین انداخت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «go for» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/go-for