فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Seek

siːk siːk

گذشته‌ی ساده:

sought

شکل سوم:

sought

سوم‌شخص مفرد:

seeks

وجه وصفی حال:

seeking

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive formal B2

جست‌وجو کردن، جوییدن، پوییدن، طلب کردن، خواستار بودن، در پی چیزی بودن، به دنبال چیزی بودن (معمولاً چیزی غیرفیزیکی)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

We all seek success and happiness.

همه‌ی ما در پی کامیابی و شادکامی هستیم.

He seeks perfection.

او طالب کمال است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He seeks your daughter's hand.

او خواستگار دختر تو است.

at the end, he who seeks shall find

عاقبت جوینده یابنده بود

a missile that can seek and destroy enemy planes with accuracy

موشکی که می‌تواند هواپیماهای دشمن را بادقت بجوید و نابود کند

verb - transitive B2

تقاضا کردن، درخواست کردن، طلب کردن، جویا شدن (توصیه، کمک، اجازه و...)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

He sought the king's permission.

او از شاه اجازه می‌خواست.

We are seeking your approval for the new design.

ما خواستار تأیید شما برای طراحی جدید هستیم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to seek the answer to a question

جواب پرسشی را خواستار شدن

verb - intransitive C2

تلاش کردن، کوشیدن، سعی کردن

He seeks to reconcile the two brothers.

او سعی می‌کند آن دو برادر را آشتی بدهد.

He seeks to keep his wife contented.

او می‌کوشد زنش را راضی نگه دارد.

verb - transitive

پناه بردن، روی آوردن، متوسل شدن، رجوع کردن، دست به دامن کسی شدن

Afternoons, everyone seeks the shade.

بعدازظهرها همه به سایه پناه می‌برند.

Desperate, they sought the aid of a fortune teller.

از روی ناچاری، آن‌ها دست به دامن فالگیر شدند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to seek the mountains for peace

برای آرامش به کوه پناه بردن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد seek

  1. verb look for
    Synonyms:
    search for hunt pursue investigate explore follow go after track down search out chase inquire scout fish for dig for ferret out comb ransack prowl root delve gun for cast about look about look around beat the bushes leave no stone unturned sniff out dragnet fish quest run after be after fan delve for nose bob for bird-dog mouse
    Antonyms:
    find
  1. verb try, attempt
    Synonyms:
    attempt endeavor strive undertake pursue aim essay aspire to have a go at assay offer
    Antonyms:
    neglect
  1. verb ask, inquire
    Synonyms:
    request invite query inquire solicit petition find out entreat beg
    Antonyms:
    answer reply

Collocations

seek and destroy

(ارتش) جوییدن و نابود کردن، جست و نابود کردن

seek one's fortune

دنبال پولدار شدن بودن

seek revenge

کینه‌توزی کردن،دنبال انتقام بودن

seek sanctuary (in a place)

(به محلی) پناه بردن، برای بست نشستن یا تحصن (در محلی) اقدام کردن، درخواست تحصن کردن

seek political asylum

درخواست پناهندگی سیاسی کردن

Collocations بیشتر

seek permission

درخواست اجازه کردن، اجازه خواستن

Idioms

seek and you shall find

عاقبت جوینده یابنده بود

ask and it shall be given to you; seek and you shall find

بخواه تا به تو داده شود؛ جستجو کن تا بیابی.

لغات هم‌خانواده seek

  • verb - transitive
    seek

ارجاع به لغت seek

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «seek» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/seek

لغات نزدیک seek

پیشنهاد بهبود معانی