با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Assay

əˈseɪ əˈseɪ əˈseɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    assayed
  • شکل سوم:

    assayed
  • سوم شخص مفرد:

    assays
  • وجه وصفی حال:

    assaying
  • شکل جمع:

    assays

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive adverb
    سنجش، آزمایش، امتحان، عیارگری، طعم و مزه‌چشی،مزمزه، کوشش، سعی، سنجیدن، عیار گرفتن، محک زدن، کوشش کردن، چشیدن، بازجویی کردن، تحقیق کردن
    • - to assay an event
    • - بررسی یک رخداد
    • - to assay the scientific discoveries of the last decade
    • - بررسی کشفیات علمی دهه‌ی اخیر
    • - War can assay a man's courage.
    • - جنگ می‌تواند شجاعت مرد را در بوته‌ی آزمایش قرار دهد.
    • - to make an assay of an ore
    • - میزان فلز خاک معدنی را سنجیدن
    • - This ore assays high in gold.
    • - میزان طلای این خاک معدنی زیاد است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد assay

  1. noun analysis
    Synonyms: appraisal, assessment, estimation, evaluation, examination, inspection, investigation, measurement, rating, survey, test, trial, valuation
  2. verb analyze
    Synonyms: appraise, apprise, assess, check, check out, estimate, evaluate, examine, eyeball, inspect, investigate, measure, peg, prove, rate, read, see, size, size up, survey, test, try, valuate, value, weigh

ارجاع به لغت assay

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «assay» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/assay

پیشنهاد بهبود معانی