گذشتهی ساده:
assayedشکل سوم:
assayedسومشخص مفرد:
assaysوجه وصفی حال:
assayingشکل جمع:
assaysسنجش، آزمایش، امتحان، عیارگری، طعم و مزهچشی،مزمزه، کوشش، سعی، سنجیدن، عیار گرفتن، محک زدن، کوشش کردن، چشیدن، بازجویی کردن، تحقیق کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to assay an event
بررسی یک رخداد
to assay the scientific discoveries of the last decade
بررسی کشفیات علمی دههی اخیر
War can assay a man's courage.
جنگ میتواند شجاعت مرد را در بوتهی آزمایش قرار دهد.
to make an assay of an ore
میزان فلز خاک معدنی را سنجیدن
This ore assays high in gold.
میزان طلای این خاک معدنی زیاد است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «assay» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/assay