با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Appraise

əˈpreɪz əˈpreɪz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    appraised
  • شکل سوم:

    appraised
  • سوم‌شخص مفرد:

    appraises
  • وجه وصفی حال:

    appraising

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
ارزیابی کردن، تقویم کردن، تخمین زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The insurance company's appraiser appraises the damages.
- ارزیاب شرکت بیمه خسارات را ارزیابی می‌کند.
- She looked at me with cold, appraising eyes.
- با نگاه سرد و براندازکننده‌ای به من نگریست.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد appraise

  1. verb judge, estimate
    Synonyms: adjudge, assay, assess, audit, calculate, check, check out, deem, evaluate, examine, eye, figure, figure in, figure out, gauge, guesstimate, have one’s number, inspect, look over, peg, price, rate, read, review, set at, size, survey, take account of, valuate, value

ارجاع به لغت appraise

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «appraise» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/appraise

لغات نزدیک appraise

پیشنهاد بهبود معانی